معنی قادر
قادر
((دِ))
توانا، نیرومند
تصویر قادر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با قادر
قادر
قادر
توانا، توانمند، نیرومند
فرهنگ واژه فارسی سره
قادر
قادر
دارای قدرت، توانا، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
قادر
قادر
باقدرت، توانا، نیرومند
فرهنگ فارسی عمید
قادر
قادر
توانا، با قدرت، مقتدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
قادر
قادر
Capable
دیکشنری فارسی به انگلیسی
قادر
قادر
capaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
قادر
قادر
fähig
دیکشنری فارسی به آلمانی
قادر
قادر
zdolny
دیکشنری فارسی به لهستانی
قادر
قادر
способный
دیکشنری فارسی به روسی