جدول جو
جدول جو

معنی قاج - جستجوی لغت در جدول جو

قاج
قاچ، پاره ای از خربزه و هندوانه و مانند آن، قاش، (ناظم الاطباء)، قاش خربزه وتربز و مانند آن، (آنندراج)، نوعی از تیر، (ناظم الاطباء)، پر تیر، (آنندراج) :
ز قاجی که جانان به یاران فروخت
دل لخت لخت من از غصه سوخت،
میرزا طاهر وحید،
عدو خواه باشد جوان خواه پیر
بیک قاج گردد از او عمر سیر،
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)،
- قاج شش پر، تیری که صورت قاش دارد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
قاج
ترکی ترک شکاف، برشه بیاره شترک (گویش تهرانی) لاهوره پلک (گویش گیلکی) کرچ کرج پاره ای از خربزه و مانند آن، نوعی تیر. یا قاج شش پر. تیری که صورت قاش دارد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاج
تصویر عاج
دو دندان سفید و سخت پیشین فیل، گراز و کرگدن که برای ساختن اشیای زینتی به کار می رود، ماده ای سفید و سخت در زیر مینای دندان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاش
تصویر قاش
قاچ، یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قال
تصویر قال
گفتگو، گفتار، سر و صدا و هیاهو
قال و قیل: گفتگوی مردم، گفتگوی درهم و برهم، برای مثال از قال و قیل مدرسه حالی دلم گرفت / یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم (حافظ - ۷۰۲)
قال و مقال: قال مقال، گفتگو، هیاهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاس
تصویر قاس
سخت
ابرو، ابر
در زیست شناسی قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است، بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاج
تصویر خاج
چلیپا، صلیب، در علم زیست شناسی گشنیز، در ورق بازی گشنیز
نرمۀ گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داج
تصویر داج
تاریک، شب بسیار تاریک، برای مثال نیست بازی ز شیر بردن تاج / تا چه شب بازی آورد شب داج (نظامی۴ - ۵۸۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساج
تصویر ساج
تکۀ چدن یا آهن نازک و پهن که روی آتش می گذارند و بالای آن نان می پزند، تابه
درختی شبیه درخت چنار با برگ های پهن و نوک تیز و گل های کوچک و میوه ای شبیه پسته که چوب آن زیبا بسیار سخت محکم و بادوام است و برای ساختن بعضی از اشیای چوبی به کار می رود، ساگ، برای مثال نشسته سپهدار بر تخت عاج / نهاده بر تخت کرسی ساج (فردوسی - ۲/۱۶۲)، به زلف و عارض، ساج سیاه و عاج سپید / به روی و بالا، ماه تمام و سرو روان (فرخی - ۲۷۳)
مرغ کنجد خوار، کنجد خوارک، کنجد خواره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قار
تصویر قار
بانگ کلاغ، صدای کلاغ، قارقار
قیر، مادۀ غلیظ و سیاه رنگی که از نفت گرفته می شود، زفت
کنایه از سیاه، برای مثال در غم آزت چو قیر سر شده چون شیر / وآن دل چون تازه شیر نوشده چون قار (ناصرخسرو۱ - ۲۵۱)
برف، برای مثال چشم این دائم سفید از اشک حسرت همچو قار / روی او دائم سیه از آه محنت همچو قیر (انوری - ۲۴۵)، سفید
قارّ و قور: صدای شکم، کنایه از سر و صدا، هیاهو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاچ
تصویر قاچ
یک قسمت بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، برآمدگی جلوی زین اسب، کوهۀ زین، شکاف، ترک، تراک، قاش، تکه، پاره، چند عدد از چیزی
قاچ قاچ: پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاف
تصویر قاف
نام حرف «ق»، پنجاهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۴۵ آیه، باسقات
در افسانه ها کوهی که می پنداشتند سیمرغ بر فراز آن آشیانه داشته، برای مثال گاه خورشید و گهی دریا شوی / گاه کوه قاف و گه عنقا شوی (مولوی - ۱۹۶)، چنان پهن خوان کرم گسترد / که سیمرغ در قاف روزی خورد (سعدی۱ - ۳۴)
قاف تا قاف: کنایه از سرتاسر جهان، کران تا کران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاج
تصویر قلاج
کشش کمان به زور، به زور کشیدن زه کمان، امتداد و مقدار درازی هر دو دست، پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقه وار از دهان بیرون دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاع
تصویر قاع
زمین پست و هموار که دور از کوه و پشته باشد، دشت، هامون
قاع صفصف: زمین هموار و بی گیاه. برگرفته از قرآن کریم «فیذرها قاعاً صفصفاً» (طه - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باج
تصویر باج
پولی که به زور از کسی گرفته شود، باژ، واژ
خراج، مالیات، عوارض برای مثال سزد اگر همه دلبران دهندت باج / تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج (حافظ۱ - ۱۳۳)، آنچه پادشاهان بزرگ از پادشاهان مغلوب و زیردست خود می گرفتند، پولی که راهداران از مسافران می گرفتند
در آیین زردشتی از مراسم مذهبی، برای مثال چو آمد وقت خوان، دارای عالم / ز موبد خواست رسم باج و برسم (نظامی۲ - ۱۵۹)، در آیین زردشتی خاموشی و سکوت هنگام اجرای بعضی مراسم مذهبی، گفتار، سخن، در آیین زردشتی دعاهایی که آهسته و زیر لب می خواندند
باج سبیل: کنایه از آنچه مردم قلدر و زورگو به زور و جبر از کسی بگیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهرنشان که پادشاهان بر سر گذارند، افسر، دیهیم، بساک، گرزن، جقۀ جواهرنشان که جلو کلاه بزنند، در علم زیست شناسی برآمدگی کوچکی از پر یا گوشت بر سر بعضی پرندگان مانند هدهد و خروس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاج
تصویر زاج
زائو، زنی که کمتر از هفت روز از زایمان او گذشته، زاچ، زجه، برای مثال دلیری که ترسد ز پیکار شیر / زن زاج خوانش مخوانش دلیر (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
جسمی معدنی بلوری شکل و به رنگهای سفید، سبز، سیاه و کبود با خاصیت قبض شدید که در آب حل می شود و در طب و صنعت به کار می رود، زاک، زاگ، زک، زاغ
زاج سبز: در علم شیمی سولفات دوفر
زاج سفید: در علم شیمی سولفات پتاس و آلومینیم، جسمی بلوری حلال در آب، با خاصیت قبض بسیار که در نساجی، داروسازی و رنگرزی کاربرد دارد
زاج کبود: کات کبود، در علم شیمی نمکی آبی رنگ، در آب حل می شود و آن را آبی رنگ می کند، برای رنگ کردن پارچه و دفع آفات گندم و تاک به طور محلول استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حاج
تصویر حاج
کسی که مراسم حج را به جا آورده، حاجی
فرهنگ فارسی عمید
آغاج، فرسنگ، فرسخ، مطابق هفت ورس روسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاج
تصویر عاج
دندان فیل که گرانبهاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاد
تصویر قاد
اندازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاخ
تصویر قاخ
شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاج
تصویر صاج
ترکی تازی گشته نانتاب تابه نانپزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاج
تصویر تاج
کلاه جواهر نشان که سلاطین بر سر میگذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داج
تصویر داج
تاریکی شب، سیاهی شب باربر، نوکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاج
تصویر حاج
آهنگ طواف کعبه کردن به نیت عبادت معروف، حج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاج
تصویر ثاج
روان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
درختی باشد بسیار بزرگ و بیشتر در هندوستان روید، طبیعت آن سرد و خشک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاج
تصویر زاج
زن نو زائیده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره راجها که برخی گونه هایش بصورت درختچه و برخی دیگر بصورت درخت میباشد. برگهایش بیضوی و متناوب و براق و کناره های برگهایش دارای بریدگی هایی نوک تیز میباشد. گلهایش سفید و دارای تقارن محوری است. یا راج معمولی درختی است دو پایه که ارتفاعش بین 5 تا 7 متر و تنه اش مستقیم است و شاخه هایی که از آن متفرع میشود دارای پوست صاف و سبز رنگ میباشد. میوه اش باندازه آلبالو و برنگ قرمز تند است. از بافتهای قسمت زیر پوست این گیاه پس ازساییدن نوعی چسب تهیه میکنند که مانند سریش مصرف میشود خاس خاش طیم شرابه. یا راج اربو بارانک. یا راج راجها تیره ای از گیاهان که نمونه آن راج است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باج
تصویر باج
مالیات، عوارض، خراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ
تصویر قاچ
شکاف، یک قسمت بریده از خربزه یا هندوانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاج
تصویر عاج
پیلسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از باج
تصویر باج
مالیات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قاب
تصویر قاب
چارچوب
فرهنگ واژه فارسی سره