- قاتق
- چیزی که با نان بخورند مانند ماست، پنیر و دوغ، نان خورش
معنی قاتق - جستجوی لغت در جدول جو
- قاتق
- ترکی ترشی چاشنی، نانخورش، ماست ماست، ناخورش ادام، ترشیی که بر آشها زنند چاشنی یا قاتق نان خود بهم رسانیدن، چیزی از کسب حلال بهم رسانیدن و از پریشانی در آمدن
- قاتق ((تِ))
- ماست، خورشت، خورشتی که با نان خورده شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرجی، کلک
چمچه، کمچه
آدمکش، آدم کش
بسته کننده، کسیکه رخنه و شکافی را ببندد
بد خوییدن، تاسگی آرزومندی
آنکه ادارۀ کاری به دست اوست
کسی که دیگری را بکشد، کشنده
کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق
شکافنده، شکاف دهنده، فالق، کافنده، شکاونده، شکوفنده
آزاد شده از بندگی
شکافنده، نام هریک از نخستین هفت (خاموش) که میانه دو گویا (ناطق) جای دارند و دستیار گویا به شمار می آیند در باور هفتیان یا هفت گرایان شکافنده مقابل راتق، (اسماعلیه) بین هر دو تن از ناطقان هفت صامت واسطه هستند که اولین هر یک از این دسته ها ارجمند تر و به منزله معاون ناطق به شمار است. این عده را فاتق یا اساس نامند. فاتقان عبارتند از: شیث سام اسماعیل (پسر هاجر) هارون بطرس (حواری) علی ع و به جای هفتمین یکی از موسسان فرق سبعیه را نام برند مانند عبد الله بن میمون
ادام قاتق
از قاتمق ترکی در هم گل ام (گویش نایینی) گل هم (گویش تهرانی) مخلوط درهم
سیاهگون
کسی که انسان یا حیوان را بکشد و جانداری را بی جان نماید، قتل کننده، آدمکش، خونخوار
زفت ژکور (بخیل)، زین زین استوار، بویناک گوشت، سپر خوش ساخت، سخت گیر بر زن و فرزند پستانداریست از راسته سم داران جزو دسته فردسمان که دارای اصالت نوعی نیست فقط یک گونه است که از جفتگیری الاغ نر با مادیان حاصل می شود. و چون اسپرمهای قاطر نر قادر به بارور کردن تخمک قاطر ماده نیست بدین جهت قاطر در بین چهارپایان اهلی نتوانسته است اصالت نوعی حاصل کند. به عبارت دیگر برای به دست آوردن قاطر همیشه باید از الاغ نر و مادیان استفاده کرد ولی تخمکهای قاطر ماده بوسیله اسب نر یا الاغ نر بارور می شوند. اما نتیجه حاصل از لحاظ استفاده به هیچوجه خوب نیست زیرا اولا این نتیجه ها اهمیت قاطر را ندارند ثانیا در مدتی کمتر از عمر طبیعی زنده می مانند ثالثا قاطر ماده غالبا سقط می کند. قاطر از حیث هیکل و قد شباهت کاملی باسب دارد منتهی ضخامت سر و گوشهای نسبتا دراز و دم کم مو و ران باریک و سم کوچکش آن را بالاغ نزدیک می نماید. رنگ قاطر عموما به پدر می رود و صدایش نیز شبیه الاغ است. قاطر بواسطه بار برداری و مقاومت در برابر امراض و روش متین و محکمی که دارد در اغلب نقاط دنیا تربیت و نگهداری می شوند. قاطر تنها حیوانی است که بدون مخاطره باریکترین راههای کوهستانی را با کمال چابکی و مهارت طی می کند. نکته مهمی که در بر - قراری تعادل جسم قاطر دخالت کلی دارد بزرگی مخچه و مغز میانی وی است. چه قسمتهای مذکور در قاطر رشد بیشتری تا اسب و الاغ دارند و نگهداری تعادل بدن هم مربوط بهمین قسمت از دستگاه مرکزی اعصاب است استر. توضیح در اینجا بی مناسبت نیست که ذکری از خرپوزگی بشود. و آن نتیجه جفتگیری اسب نر با ماچه الاغ است. بطور کلی خرپوزگی اهمیت قاطر را ندارد و از حیث هیکل و قامت هم کوچکتر است و از حیث هیکل و گوش با الاغ یعنی مادرش شبیه است لیکن سرش به مناسبت باریکی و لاغری و رانش بر اثر عظمت و دمش به واسطه آنکه سراسر دارای مو است و بالاخره صدای شیهه مانندش باسب شبیه است
ترکی دار کدو دارکدو برجاس قپق
آلتی فلزی یا چوبی که با آن شربت و خوراک خورند
کشتی، ناوچه، لتکا
شکافنده، بلند کننده
((شُ))
فرهنگ فارسی معین
ابزاری ساخته شده از چوب، استیل، نقره و... با نوکی تقریباً بیضی شکل و گود و دسته ای نسبتاً بلند برای خوردن غذا
مخلوط، درهم، مجازاً خیلی صمیمی، دوستان خیلی نزدیک، غاتی
ابزاری چوبی، فلزی یا پلاستیکی با دستۀ بلند و سطح مقعر دایره ای یا بیضی شکل که برای خوردن، هم زدن و برداشتن خوردنی ها به کار می رود، چمچه
لاتینی چای تازیکی
مرد احمق و سبک روح
ترکی ترشی چاشنی، نانخورش، ماست ماست و کشک، ترشیی که در آش کنند و نانخورش سازند
برکه بزرگ
گوشت خشک کرده که آن را بریان کرده خورند، قدید، میوه خشک که هسته آن را درآورده بخشکانند، خشک، اسبی که در مسابقه عقب می ماند