جدول جو
جدول جو

معنی فیی - جستجوی لغت در جدول جو

فیی
(فَیْ یی)
منسوب به فی ّکه از قرای سغد است. (سمعانی). رجوع به فی ّ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی، کریم، هر یک از پیروان آیین فتوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه ای که روی آن مطالبی می نویسند و بعد مرتب می کنند، برگه ای که دریافت و پرداخت پول در آن ثبت می شود، در علم الکتریک قطعه ای با روکش پلاستیکی برای اتصال دو مدار یا دستگاه الکتریکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فری
تصویر فری
خجسته، مبارک، کلمۀ تحسین، زهی، خوشا، آفرین، برای مثال فری آن فریبنده زلفین مشکین / فری آن فروزنده رخسار دلبر (فرخی - ۱۴۷)، عجیب، شگفت انگیز، برای مثال خال ز غالیه نهد هرکس و روی سیب را / خال ز خون نهاد ماه اینت مشاطۀ فری (خاقانی - ۴۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنی
تصویر فنی
مربوط به فن، دارای تخصص دربارۀ فن خاصی، براساس فن و تخصص خاص، متخصص در تکنیک و صنعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدی
تصویر فدی
فدا، چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند، سربها، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیض
تصویر فیض
سود، بهره و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی، کنایه از توفیق، سعادت، در تصوف آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمت کسب به قلب القا می شود، بخشش، جود، روان گشتن آب، ریزش، آب روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیی
تصویر سیی
قبیح، زشت، بد، ناپسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیس
تصویر فیس
ناز، غرور، تکبر، افاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیر
تصویر فیر
فیریدن، خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیل
تصویر فیل
پستاندار خرطوم دار با پوست ضخیم و چروک دار، پاهای ستون مانند و عاج بلند و نسبتاً خمیده که بزرگ ترین جانور خاک زی است، صد و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، الم تر، در ورزش شطرنج هر یک از دو مهرۀ هر بازیکنی که دارای حرکت مورب می باشد
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ حَ اَ دی دَ)
دل بد کردن و بددل شدن از کسی و از چیزی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
جدا کردن، دور ساختن، رهایی یافتن، برابری در سرما و گرما خنکی تکژ تکس دانه انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیج
تصویر فیج
قاصد، پیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فین
تصویر فین
آب بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیم
تصویر فیم
توانا: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
در تداول اهالی شهسوار به درخت فک گفته می شود که یکی از گونه های بید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیف
تصویر فیف
کویر بیابان بی آب، جای هموار، راه میان دو کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیح
تصویر فیح
پر گیاهی، فراخسالی، ارزانی ارزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیر
تصویر فیر
افسوس تاسف، سخره لاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضی
تصویر فضی
نکره ای سیمین از نقره (ساخته) سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشی
تصویر فشی
پراکندن پیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتی
تصویر فتی
جوانمرد و سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلی
تصویر فلی
لشکر شکست خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقی
تصویر فقی
جمع فقوه، سوفار ها
فرهنگ لغت هوشیار
فندی هنری منسوب و مربوط به فن: اداره آموزش و فنی و روستایی، کسی که بامور فنی مشغول است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فری
تصویر فری
خجسته، مبارک، با فر و شکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فای
تصویر فای
در غاله، تنگجای، ریگتوده، شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
تاوان سر بها دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها. قربانی شده فدا گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیی
تصویر حیی
صاحب شرم، شرمگین، با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایی
تصویر ایی
کثیف آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیع
تصویر فیع
آغاز کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیش
تصویر فیش
برگه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیض
تصویر فیض
بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیل
تصویر فیل
پیل
فرهنگ واژه فارسی سره