معنی فیر
فیر
فیریدن، خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن
تصویر فیر
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فیر
فیر
فیر
افسوس تاسف، سخره لاغ
فرهنگ لغت هوشیار
فیر
فیر
افسوس، تأسف، ریشخند، لاغ
فرهنگ فارسی معین
فیر
فیر
تأسف و افسوس، سخره و لاغ، (برهان)، رجوع به فیریدن شود
لغت نامه دهخدا
فقیر
فقیر
تهی دست، تهیدست، تنگدست
فرهنگ واژه فارسی سره
فقر
فقر
نداری، تهیدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
فطیر
فطیر
برسم
فرهنگ واژه فارسی سره
غیر
غیر
جز، نا، دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
بیر
بیر
رعد و برق
فرهنگ لغت هوشیار
دیر
دیر
مدتی بسیار پس از وقت موعود، مدت متمادی
فرهنگ لغت هوشیار