جدول جو
جدول جو

معنی فیلخ - جستجوی لغت در جدول جو

فیلخ
(فَ لَ)
سنگ آسیا، یا یکی از دو سنگ آسیای آب و دست. زیرین از آن هر دو. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فیلخ
آسیای دستی دستاس
تصویری از فیلخ
تصویر فیلخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیل
تصویر فیل
پستاندار خرطوم دار با پوست ضخیم و چروک دار، پاهای ستون مانند و عاج بلند و نسبتاً خمیده که بزرگ ترین جانور خاک زی است، صد و پنجمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، الم تر، در ورزش شطرنج هر یک از دو مهرۀ هر بازیکنی که دارای حرکت مورب می باشد
فرهنگ فارسی عمید
نوار ساخته شده از سلولوئید که در مقابل نور حساس است و برای گرفتن تصویرهای متحرک یا عکس به کار می رود، (سینما) مجموعۀ تصاویر متحرکی که روی نوار ضبط می شود و در تلویزیون یا سینما به نمایش درمی آید، کنایه از گفتار یا رفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیله
تصویر فیله
گوشت مرغوب، نرم و بدون استخوان
مؤنث واژۀ فیل، فیل مؤنث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیلک
تصویر فیلک
بیلک، نوعی پیکان پهن یا دوشاخه، سربیله برای مثال به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست / فیلک پیش به زه کرده نیم چرخ به چنگ (فرخی - ۲۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
(ذَف ف)
بلند شدن باد با بانگ کردن. (منتهی الارب). فوخ. فیخان. (از اقرب الموارد) ، منتشر وپراکنده شدن. (منتهی الارب). فیح. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ساذج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
گوشتی لطیف و لغزان که از آن مخصوصاً برای کباب استفاده کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
مؤنث فیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
خطا کردن، ضعیف و سست گردیدن، خطا کردن رای کسی در بازی فیال، سست رای شدن مرد. (منتهی الارب). رجوع به فیلوله شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
تیر چرخ را گویند که کوکب عطارد باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
ماده ای است که از نیترات د سلولز (قابل اشتعال) یا استات د سلولز (غیرقابل اشتعال) ساخته شده و برای گرفتن تصاویر سینمایی به کار میرود، عرض آن 35 میلی متر است، در حواشی فیلم پهلوی سوراخهای اعداد نشانه گذاشته شده که در فاصله هر 0/305 متر یعنی یک پا قرار دارند و عمل مونتاژ را آسان می کنند، در روی فیلم ماده ای ژلاتینی اندوده شده که در مقابل تشعشعات نورانی حساس است و تجزیه میگردد، در حاشیۀ هر فیلم به اندازۀ 2/5 میلیمتر جا تعبیه شده که ارتعاشات صوتی را در آن ضبط می کنند و آن را حاشیۀ صوتی میخوانند، پس از آنکه تصویر خارجی و صوت بر روی فیلم افتاد بوسیلۀ ماشینهای خودکار که تا 6000 متر در ساعت کار میکند این فیلمها ظاهر و ثابت میشوند، در مرحلۀ اول تعداد فیلمها دو عدد است، یکی برای تصاویر و یکی برای صدا، در لابراتوارها این دو فیلم را مثل فیلمی بر روی هم قرار میدهند، بجز فیلمهای 35میلیمتری، فیلم های دیگری با قطعهای مختلف وجود دارد که از آنها به منظور فیلم برداری موضوعات خبری مستند و غیره استفاده میکنند، (از فرهنگ فارسی معین)،
ترکیب های دیگر:
- فیلم بردار، فیلم برداری، رجوع به این دو کلمه شود،
- فیلم صامت، فیلمی که بدون صدا باشد، مقابل فیلم ناطق، (فرهنگ فارسی معین)،
- فیلم ناطق، فیلمی که صدای اشخاص و حیوانات و اشیاء در آن ضبط شده و همراه با نمایش تصاویر به گوش رسد، (فرهنگ فارسی معین)،
، مجموع یک نمایش سینمائی، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ دُ)
نام مقامی و جایی در راه کعبه. (برهان)
لغت نامه دهخدا
یکی از طوایف قشقایی ایران که مرکب از 150 خانوار و مسکن آنها در اطراف شیراز است، (یادداشت مؤلف)، ساکن ناحیۀ گاماسیاب و درۀ سیمره و ابریز هستند، (یادداشت دیگر)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
پیله. (فرهنگ فارسی معین). پیله. دودالقز. بادامه. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
نام طبیبی از یونان قدیم. (ابن الندیم از یحیی النحوی)
لغت نامه دهخدا
به لغت یونانی به معنی دوستدار باشد، (برهان)، رجوع به فیلسوف شود
لغت نامه دهخدا
(یَ لَ)
جمع واژۀ فیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
منسوب به فیل که نام جد خاندانی است، (سمعانی)، به رنگ فیل، رنگی است میان خاکستری و سربی، کبود، (یادداشتهای مؤلف)، در اصطلاح نقاشان امروز رنگ خاکستری بسیار روشن را گویند
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان صفائیه از بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که دارای 50 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گلۀ اسبان، لفظ ترکی است و از بعضی ترکان ایلخی بزیادت یاء تحتانی در آخر مسموع افتاد، (غیاث اللغات) (آنندراج)، رجوع به ایلخی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلخ
تصویر ایلخ
ترکی گله اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماده پیل فرانسوی پشت ماز گوشتی لطیف و لغزان که در حیوان قرار دارد و از آن مخصوصا برای کباب استفاده می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ماده ایست که از نیترات دو سلولز ساخته شده و برای گرفتن عکس و تصاویر سینمائی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلک
تصویر فیلک
تیری که پیکان آن دو شاخ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته پیله پتیار سختی، لشکر، بزرگمرد، شگفت آور، مردیک چشم، چغاز (سلیطه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیلی
تصویر فیلی
((فِ لَ))
منسوب به فیل، آنچه که به فیل مربوط است، رنگ خاکستری با ته رنگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیله
تصویر فیله
((لِ))
راسته، گوشت دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند که برای کباب کردن مناسب تر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیله
تصویر فیله
((فِ لَ))
پست، فرو مایه، کم عقل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلم
تصویر فیلم
نوار قابل انعطاف سلولوییدی که با امولسیون حساس در برابر نور پوشیده شده است و در عکاسی و فیلم برداری استفاده می شود، مجموع یک نمایش سینمایی
فیلم بازی کردن: کنایه از ظاهرسازی کردن، دغل بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیلک
تصویر فیلک
((فَ یا فِ لَ))
بیلک، تیری که پیکان آن دو شاخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیل
تصویر فیل
پستانداری است عظیم الجثه و علف خوار با بینی درازی موسوم به خرطوم و دو دندان نیش به نام عاج که بسیار گران بهاست، یکی از مهره های شطرنج
فیل و فنجان: دو چیز نامتناسب از نظر اندازه
فیل کسی یاد هندوستان کردن: کنایه از به هوس افتادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیل
تصویر فیل
پیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیلم
تصویر فیلم
رخشاره
فرهنگ واژه فارسی سره