جدول جو
جدول جو

معنی فیشوشه - جستجوی لغت در جدول جو

فیشوشه(فَ شَ)
سستی و فروهشتگی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیروزه
تصویر فیروزه
(دخترانه)
پیروزه، سنگی گرانبها با رنگ فیروزه ای آبی یا سبز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیوشه
تصویر نیوشه
گوش فرادادن به سخن کسی، دزدیده به گفتگوی دیگران گوش دادن، استراق سمع، آهسته گریستن، به صورتی که در گلو گرفتگی ایجاد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروشه
تصویر فروشه
بلغور، گندمی که آن را در دستاس بریزند و بگردانند که خرد شود اما آرد نشود، گندم نیم کوفته، دانۀ نیم کوبیده، برغول، افشه، فروشک
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کانی قیمتی به رنگ آبی آسمانی یا سبز که در جواهرسازی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیوشه
تصویر شیوشه
شوشه، طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند، شفشه، شمش، هر چیز شبیه شمش، آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ می بندد و آویزان می شود، لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب می کنند
فرهنگ فارسی عمید
نوعی اسباب بازی که از یک لولۀ باریک محتوی باروت تشکیل شده و هنگام سوختن به هوا می رود و نورافشانی می کند، هر آلت یا دستگاهی که دارای مواد محترقه باشد و پس از احتراق به هوا برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیشیه
تصویر فیشیه
قفسه یا جعبه ای که فیش ها را به ترتیب در آن قرار می دهند، برگه دان
فرهنگ فارسی عمید
(فُ لَ)
جمع واژۀ فیل. (منتهی الارب). فیول
لغت نامه دهخدا
(دَ ءَ)
سست گردیدن عقل کسی. (منتهی الارب). ضعیف شدن رأی. (از اقرب الموارد) ، از حد درگذشتن در دروغ. (منتهی الارب) ، پاشیدن کمیز را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به فشفشه، به کسر اول و سوم و فش فش شود
لغت نامه دهخدا
(فِ فِ شَ/ شِ)
لولۀ دراز و باریک از کاغذ یا مقوا که داخل آن باروت ریزند و آن را آتش زنند و از آن آوایی برآید، آلتی که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احتراق به هوا رود. (فرهنگ فارسی معین) ، مغز قلم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ شَ / شِ)
شوشۀ طلا و نقره. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان). رجوع به شوشه شود، دنبالۀ خیار و خربزه و جز آن. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(یُ شَ)
نهری است در جهت شمالی روسیه در ایالت ارخانگل و ببحرمنجمد شمالی ریزد و آن از اجتماع دو رود که یکی از آنها از کوه تیمان و دیگری از بعض دریاچه ها سرچشمه گیرد تشکیل شود و بسوی شمال غربی جریان یابد. طول مجرایش قریب 215 هزار گز است و ماهی بسیار دارد و در داخل دائرۀ قطب شمالی است، معهذا در سواحلش چمنهای خوش و جنگلهای دلکش دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خُ شَ)
دقت. باریکی. منه: فیه خیوشه، یعنی در آن دقت و باریکی است. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فیوظ. فیظ. رجوع به این کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ فَ)
خطا کردن، ضعیف و سست گردیدن، خطا کردن رای کسی در بازی فیال. (منتهی الارب) ، سست رای شدن مرد. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، خواب کردن به وقت عصر، و آن سبب جنون است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
بسیار شدن آب، چندانکه روان گردد. (منتهی الارب). فیض. فیضان، لبالب رفتن رود. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به فیضان و فیض شود، آشکار کردن راز را. (منتهی الارب). رجوع به فیض و فیضان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
واحد عیشوم. یکی عیشوم. رجوع به عیشوم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
چنگکی که برای بیرون آوردن دلو از چاه به کار میرود. (دزی ج 2 ص 296)
لغت نامه دهخدا
(رُ شَ)
کرم، حیا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به رهشه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از بخش شیروان شهرستان قوچان که در کنار مرز ایران و شوروی و در باختر قراول تپه و در هشتادهزارگزی شمال شیروان واقع است. در حدود 4500 تن سکنه دارد. محصول عمده اش غله و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ وَیْهْ)
نفیس بن عبدالجبار بن شیشویه. محدث است. (منتهی الارب). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ)
مشؤومه. مشؤوم. میشوم. رجوع به میشوم و مشؤوم شود
لغت نامه دهخدا
(مَشَ)
ارض مطشوشه، زمین باران نرم و ضعیف رسیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیشیه
تصویر فیشیه
فرانسوی برگه دان مجموعه فیشها، جعبه یا قفسه محتوی فیش برگه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیوله
تصویر فیوله
سست رایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیوشه
تصویر نیوشه
گوش فرادادن بسختی کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیوشه
تصویر شیوشه
شوشه طلا و نقره، دنباله خربزه و هندوانه
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از سنگهای آذرین که ترکیب آن از فسفات ئیدراته آلومینیوم طبیعی است
فرهنگ لغت هوشیار
لوله ای دراز و باریک از کاغذ مقوا که در داخل آن باروت ریزند و آن را برای آتش بازی آتش زنند و از آن آوایی برآید، آلتی که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احتراق به هوا رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیشله
تصویر فیشله
سر نره کلان سر نره
فرهنگ لغت هوشیار
((فِ فِ ش))
ابزاری که در داخل آن مواد محترقه تعبیه شده و پس از احتراق به هوا رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیروزه
تصویر فیروزه
((زِ))
پیروزه، از سنگ های گران بهای معدنی به رنگ آبی آسمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیوشه
تصویر نیوشه
((نِ ش))
دزدیده به گفتگوی دیگران گوش دادن، نغوشه
فرهنگ فارسی معین
اگر بیند فیروزه به خروار داشت، دلیل که به قدر آن مال یابد. جابر مغربی
فیروزه درخواب دیدن، ظفر و قوت حال روانی است. اگر بیند فیروزه از وی ضایع گردد، دلیل که مرادش برنیابد. محمد بن سیرین
دیدن فیروزه درخواب بر چهار وجه است. اول: ظفر و نصرت. دوم: حاجت روائی. سوم: قدرت و قوت. چهارم: ولایت .
فرهنگ جامع تعبیر خواب