جدول جو
جدول جو

معنی فیروزگون - جستجوی لغت در جدول جو

فیروزگون
(زَ / زِ)
رجوع به فیروزه گون شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فیروزان
تصویر فیروزان
(پسرانه)
پیروزان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروزگون
تصویر پیروزگون
مانند پیروزه، به رنگ فیروزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روزگون
تصویر روزگون
سفید و روشن مانند روز مانند روز، برای مثال بر دختر آمد پر از خنده لب / گشاده رخ روزگون زیر شب (فردوسی - ۱/۲۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
پیروزه گون، چون فیروزه، برنگ فیروزه، بسان فیروزه:
بسی رفتم پس آز اندرین پیروزگون بشکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم،
ناصرخسرو،
تو پنداری که نسرین و گل زرد
بباریده است بر پیروزگون لاد،
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه که دارای 213 تن سکنه است، آب آن از دره شوریک و محصول عمده اش غله، توتون و هنر دستی مردم جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
پیروزه گون. (فرهنگ فارسی معین). به رنگ پیروزه. پیروزه رنگ. پیروزه فام:
در این فیروزه گون طارم مجوی آرام و آسایش
که نارامد همی روز و شب و ناساید این طارم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
فعل و کار نیک، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام شهر اردبیل، و به معنی فیروزشهراست، چه ’گرد’ به معنی شهر است و آن را جد انوشیروان بنا کرده است. و معرب آن فیروزجرد باشد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
شهر کوچکی است که مرکز بخش فیروزکوه شهرستان دماوند است و در سر سه راه تهران به مازندران و سمنان واقع است، ناحیه ای کوهستانی و دارای 4500 تن سکنه است، آب آن از رودخانه های گورسفید، شورستان و چشمه سارها و محصول عمده اش غله، سیب زمینی و بنشن و انواع میوۀ سردسیری است، فیروزکوه قبل از احداث راه آهن از نظر اقتصادی اهمیت بیشتری داشت، در اطراف این شهر معادن زغال سنگ وجود دارد، مزارع کل فور، سیاده، اندورسر، اندوراه کشه، نورس کره سر، امیریه یا دشت ملک و سلیم جزو فیروزکوه است، از آثار قدیم قلعۀ خرابی در کنار مزرعۀ سیاده و نیز قلعۀ خرابی بنام خراب ده در آنجا است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد که دارای 352 تن سکنه است، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و پنبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قلعه ای است استوار میان هرات و غزنین، (معجم البلدان)، پایتخت غوریان بوده است، (از تاریخ جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
شهری در جنوب شرقی لاهور که اکنون جزو پاکستان است، (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
مظفر. غالب. فیروزمند. رجوع به فیروز شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از بخش های قدیم ری بوده است: قوهه و شندر و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است، (نزهه القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 53)
محلی در دوفرسخی جنوب شرقی شیراز، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
روشن مانند روز، (ناظم الاطباء) :
بر دختر آمد پر از خنده لب
گشاده رخ روزگون زیرشب،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
مانند فیروزه برنگ پیروزه: تو پنداری که نسرین و گل زرد بباریده است بر پیروزه گون لاد. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار