- فیران
- جمع فار، موشان
معنی فیران - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیتهای محبوب در داستان سیاوش
ویران
جمع دار، خانه ها سرای ها
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
آزاده، آزادگی، زبان سانسکریت، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای اندلس در زمان مقدونی
ایران
گاوهای نر
ترکی آهو، جمع جار، همسایگان، نگهبانان آهو غزال، جمع جار همسایگان
سرگشته، فرومانده
سیر گردش ک: که بود افتاده بر ره ریا حشیش لایق سیران گاوی یا خریش. (مثنوی) توضیح نیکلسن در تفسیر این بیت سیران را به معنی (سیر آفاق) گرفته
غیر ایران
جمع نار، آتش ها
جمع نار، آتش ها
پرواز کردن، پریدن، پرش، پرواز
فراوان شدن آب و روان گشتن آن، فروریختن آب از ظرفی یا از جایی از کثرت آن، لبریز شدن
جارها، همسایگان، جمع واژۀ جار
آهو، پستاندار و نشخوار کننده از راستۀ شکافته سم ها، با دست و پای دراز و باریک و چشمان زیبا که در دویدن معروف است
ثورها، گاوها، گاوهای نر، جمع واژۀ ثور
بیرون آمدن آب یا مایعی از جایی با فشار، جوشش، جهیدن
فرارون، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو
پرواز کردن، پرش
جوشیدن دیگ و چشمه و جز آن
آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی)
گیسوی دراز، مرد دراز موی
شارش، لبریزی ریخته شدن آب از بسیاری لبریز شدن، ریزش آب، یزش فیض
گیرنده، در حال گرفتن
جمع نار، آتش ها
خراب بایر مقابل آباد: (گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه دولت برین کنج خراب انداختی) (حافظ)