جدول جو
جدول جو

معنی فوسیما - جستجوی لغت در جدول جو

فوسیما
راتینج است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارسیما
تصویر ارسیما
(پسرانه)
نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاتیما
تصویر فاتیما
(دخترانه)
فاطیما، نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فاطیما
تصویر فاطیما
(دخترانه)
فاتیما نام شهری در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریما
تصویر فریما
(دخترانه)
زیبا و دوست داشتنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وسیمه
تصویر وسیمه
(دخترانه)
مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرسیما
تصویر فرسیما
(دخترانه)
فر (فارسی) + سیما (عربی) دارای سیما باشکوه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیوسیما
تصویر دیوسیما
دیوچهر، دیوچهره، کسی که چهره و اندامش مانند دیو باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توسیم
تصویر توسیم
در موسم حاضر شدن، به موسم آمدن، داغ و نشان گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاسیما
تصویر لاسیما
خصوصاً، مخصوصاً، سیّما، به ویژه، بیژه، علی الخصوص، بالخصوص، به خصوص
فرهنگ فارسی عمید
(وِ خوا / خا دَ)
خاصه. خصوصاً. بالخاصه. بخصوص. علی الخصوص. ویژه. بویژه، نه چنانستی. (دهار). لاترما. رجوع به سیما شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
در تداول اطفال، آوازی که علامت تحقیر مخاطب است آنگاه که خواسته اذیتی کند و دست نیافته، یا دروغی گفته و مشتش باز شده. (یادداشت مؤلف). یا آنگاه به کار برند که کسی چیزی خواهد و به او ندهند، و معنی آن این است: نمیدهم. دماغ سوخته میخریم
لغت نامه دهخدا
جوز مائل. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
خوش سیما. نکودیدار. زیباروی
لغت نامه دهخدا
موسیقار:
نظمی است مر نظام پذیری را
گرخوانده ای در اول موسیقا،
ناصرخسرو،
و رجوع به موسیقار شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ج وسیمه. (منتهی الارب) (المنجد) رجوع به وسیمه شود
لغت نامه دهخدا
الهۀ یکی از چشمه سارها و یکی از جنگل های مقدس واقع در ساحل راست رود تیبر، در دامنۀ جانیکول بوده، منشاء ستایش و شریعت او مبهم و نامعلوم است، در دورۀ جمهوری او را یکی از فوریها می پنداشتند ولی ستایشگاه او به تدریج از رونق افتاد و شامیها یا سوری ها رسوم مخصوص به خود را در آنجا رواج دادند، (از فرهنگ اساطیر یونان و رم تألیف پیر گریمال ترجمه بهمنش ج 1 ص 323)، رجوع به فوری شود
لغت نامه دهخدا
(فُ یُنْ)
از سرداران و خطبای بزرگ آتن بود که در حدود سال 400 قبل از میلاد تولد یافت و در 317 قبل از میلاد درگذشت. فوسیون در فلسفه و علوم شاگرد افلاطون و در سیاست پیرو آریستیدس بود و در جنگ مقدونیه آتنیان را نصیحت میکرد که با فیلپوس صلح کنند اما چون فیلپوس بر شهر ابوآ حمله برد با دسته ای ازلشکریان آتن به کمک شهر مزبور رفت و از غلبۀ پادشاه مقدونیه جلوگیری کرد و این واقعه به سال 350 یا 340 قبل از میلاد بود وی در سیاست رقیب دمستنس بود و عقیده داشت که آتن با اسکندر مقدونی هم صلح کند. چندی پس از مرگ اسکندر فوسیون به ریاست حکومت نیمه معتدلی که در آتن پدید آمده بود منصوب شد ولی چون ’نیکانر’ سردار ’آنتیوکوس اپیغان’ ناگهان بندر پیرس را تصرف کرد مردم آتن به او بدگمان شدند و او را به نوشیدن شوکران محکوم ساختند ولی چندی پس از مرگ او آتنیان به بیگناهی او پی بردند و برایش مجسمه ای ساختند. (از تعلیقات ترجمه تمدن قدیم فوستل دو کولانژ از نصرالله فلسفی)
لغت نامه دهخدا
ذنب السباع، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
دیوچهر. که چهره ای چون دیو دارد. کریه المنظر:
ببرد از پریچهرۀ زشتخوی
زن دیوسیمای خوش طبع گوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
بوسیاه، گیاهی است بنام افرا، (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سدر است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیوسیما
تصویر دیوسیما
کسی که چهره واندامش مانند دیو باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسیمه
تصویر وسیمه
وسیمه در فارسی مونث وسیم زیبا روی مونث وسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوسیا
تصویر قوسیا
سریانی بستک (قسط) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
به ویژه علی الخصوص بویژه بخصوص: و این اخلاق لاسیما با وقات غیظ و عضب جز بقوت دین درست در باطن هیچ صاحب فرمان پدپد نیایید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوشیا
تصویر فوشیا
لاتینی تازی گشته گل آویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسیمات
تصویر توسیمات
جمع توسیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسیام
تصویر بوسیام
افرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسیم
تصویر توسیم
در موسم حاضر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توسیم
تصویر توسیم
((تُ))
داغ و نشان گذاشتن، در موسم حاضر شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاسیما
تصویر لاسیما
((س یَّ))
به ویژه، به خصوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فوتینا
تصویر فوتینا
((تِ))
واژه ای که معمولاً کودکان برای ریشخند، اعتراض یا انکار، در پاسخ همسالان یا در موقعیت های غیرجدی به کار می برند، در مفهوم «اشتباه می کنی، چنین نیست»
فرهنگ فارسی معین
بدقیافه، بدشکل، بی ریخت، بدگل، زشت رو، کریه المنظر
متضاد: خوش سیما، خوش منظر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی