- فور (پسرانه)
- از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
معنی فور - جستجوی لغت در جدول جو
- فور
- رنگ سرخ کم رنگ
تریاک
- فور
- جوشیدن، کنایه از شتاب، تعجیل
- فور
- جوشش، شتاب، روش، تند زود تند زود سریع. یا برفور. سریعا فورا
- فور ((فُ))
- زود، سریع
- فور
- بور، رنگ سرخ کم رنگ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بخشایشگر، آمرزگار، بخشاینده
با عجله، فوری
خوش پرستاکی (خدمت پیشیاری)
سیخ بابزن توتیا خارپشت دریایی از آبزیان
تهی گشتن خنور
فی الفور، فوراً، به زودی، بی درنگ
بسیار آمرزنده، پوشندۀ گناه، آمرزندۀ گناه، آمرزگار، از صفات باری تعالی
برجستن
بسیار آمرزنده، آمرزگار
بی درنگ
بی درنگ
جوشش، حدت، شدت خشم یا گرما
ویژگی کسی که موی های بور دارد
ماه دوم سال میلادی، پس از ژانویه و پیش از مارس
بیرون آمدن آب یا مایعی از جایی با فشار، جوشش، جهیدن
ویژگی کاری که باید به سرعت انجام شود، به سرعت، بی درنگ
فروردین، ماه اول سال خورشیدی پس از اسفند و پیش از اردیبهشت، ماه اول بهار، روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، پوردگان، فوردگان، پروردگان، فروردیان
فروردجان، پوردگان، فوردگان، پروردگان، فروردیان
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، پوردگان، فوردیان، پروردگان، فروردیان
فروردجان، پوردگان، فوردیان، پروردگان، فروردیان
فرانسوی دویمین ماه سال فرنگی دومین ماه سال فرنگی برابر دهه دوم و سوم بهمن و دهه اول اسفند
فوریان شکسته از یونانی تازی گشته تاغندست از گیاهان عاقرقرحا را گویند
آنچه که اجرای آن بسرعت انجام گیرد، تلگرام
نمونه، سرمشق، در اصطلاح جبر عبارتی که رابطه مقادیری را که جواب مسایل مشابهی هستند معین میکند
شکل و قالبی که بوسیله هنرمند منظور خود را بیان کند
مجموعه اعمال اجباری برای اجرای امری اداری قضایی و غیره آیین تشریفاتی، ظاهر سازی. بنگرید به فرمالیته
بدنه هواپیما
بنگرید به فرس ماژور