جدول جو
جدول جو

معنی فنداءه - جستجوی لغت در جدول جو

فنداءه
(فِ دَ ءَ)
تیشۀ تیز. (منتهی الارب). رجوع به فنداءیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رندانه
تصویر رندانه
مانند رندان، برای مثال همچو حافظ به رغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۲)، از روی رندی و زیرکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنداره
تصویر سنداره
سند، بچه ای که از سر راه بردارند، آنکه پدر و مادرش معلوم نباشد، حرام زاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
هرچه با آن چیزی را بسنجند، آنچه مقدار چیزی را با آن تعیین کنند، مقدار، مقیاس، پیمانه، کمیتی که بتوان آن را بر اساس معیارهای مخصوص سنجید، حد معقول و مورد پذیرش برای چیزی، قدر، مرتبه، لیاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وندانه
تصویر وندانه
دانۀ ون، حبهالخضرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
پندار، خیال، گمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداوه
تصویر انداوه
ماله، مالۀ بنایی که با آن گل یا گچ به دیوار می مالند، شکوه، شکایت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دندانه
تصویر دندانه
هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
فرهنگ فارسی عمید
(نُ ءَ)
کمان رستم. (منتهی الارب) (آنندراج). قوس قزح. (مهذب الاسماء) ، پاره ای از گیاه متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (از المنجد) (آنندراج). ج، ندء، طریقی و خطی که در گوشت خلاف رنگ آن پیدا گردد. (آنندراج) (منتهی الارب) ، آنچه بالای ناف اسب است. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، درجه، و آن خرقه ای است که در کس شترماده چند روز گذارند و چشم آن بسته دارند و بعد از آن برآورده بچۀ دیگر را بدان بیالایند، پس شترماده آن بچه را می بوید و مهربان گردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُ ءَ)
ندی. (المنجد). سرخی ابر وقت غروب آفتاب یاطلوع آن، هالۀ پیرامون ماه، دارۀ آفتاب. (منتهی الارب) ، کثرت مال و مواشی. (المنجد). بسیاری مال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ وَ)
قدوم فنداوه، تیشۀ تیز، و فندأیه تیز. (منتهی الارب). رجوع به فندأیه و فنادید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هندازه
تصویر هندازه
پارسی تازی گشته اندازه اندازه کن گز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وندانه
تصویر وندانه
دانه ون حبه الخضرا
فرهنگ لغت هوشیار
آب گندیده و بدبوی، باتلاق زمین باتلاقی: بدشت گل و خار و گنداب و چاه مکن رزم کافتد بسختی سپاه. توضیح زمین کما بیش پستی که مقداری آب در آن جمع شده و بخارج راه نداشته باشد تولید باتلاق کند، جایی که آبهای شستشو و گنده در آن رود: گنداب حمام
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ایست که طفل نوزاد را بواسطه آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید، ته تفنگ
فرهنگ لغت هوشیار
سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندایه
تصویر اندایه
ماله بنایی که با آن گل یا گچ بدیوار مالند
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از بر آمدگی ها و برجستگی های دندان مانند اره و شانه و کلید، برجستگی هر چیز شبیه دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندانه
تصویر سندانه
مونث سندان ماچه خر نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رندانه
تصویر رندانه
از روی رندی و زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداوه
تصویر انداوه
ماله بنایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
مقیاس و مقدار هر چیزی، مبلغ، مقدار، مقیاس، حد، قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
پندار گمان، تخیل خیال، فکر اندیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
((اَ زِ))
مقدار، پیمانه هر چیز، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
((پِ رِ))
گمان، خیال، فکر، اندیشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دندانه
تصویر دندانه
((دَ نِ))
هر چیز شبیه به دندان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گندانه
تصویر گندانه
((گَ نَ یا نِ))
جای سکونت و آسایش جانوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنداره
تصویر پنداره
مفهوم، مخیله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
مقدار، قدر، حد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
Size
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
размер
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
Größe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
розмір
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
rozmiar
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اندازه
تصویر اندازه
尺寸
دیکشنری فارسی به چینی