جدول جو
جدول جو

معنی فند - جستجوی لغت در جدول جو

فند
شگرد
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ واژه فارسی سره
فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ فارسی عمید
فند
مکر، حیله، فریب، سالوسی، ترفند
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ لغت هوشیار
فند
((فَ نْ))
نیرنگ، حیله
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ فارسی معین
فند
((فَ نَ))
دروغ، کذب، ناتوانی، درماندگی، ناسپاسی
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فندق
تصویر فندق
درختی از خانوادۀ پیاله داران با برگ های پهن و دندانه دار و گل های خوشه ای با میوه ای گرد کوچک قهوه ای رنگ و حاوی روغن که به عنوان آجیل مصرف می شود، پندک، بندق، گلوژ، گلوز
کنایه از سرانگشت حنابسته
فندق بستن: کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندک
تصویر فندک
وسیله ای فلزی دارای سنگ چخماق و فتیله برای روشن کردن آتش، به ویژه سیگار
فرهنگ فارسی عمید
آلتی است فلزی که در آن سنگ مخصوص و فتیله تعبیه کرده اند و با آن آتش روشن کنند پارسی است درختی است از تیره پیاله داران و از دسته فندق ها که در مناطق گرم و معتدل نیمکره شمالی می روید. برگهایش دارای بریدگی های مضاعف است و پهنک برگها در سطح خلفی دارای پرز می باشد، گلهای نر این گیاه از گلهای ماده جدا هستند ولی هر دو بر روی یک پایه قرار دارند. بنا بر این فندق جزو گیاهان یک لپه است. گلهای نر در بهار تشکیل سنبله های درازی می دهند و گلهای ماده تشکیل اعضا پیاله مانند قرمزی را می دهند که پس از باروری میوه فندق در داخل این پیاله ها تشکیل می شود. تکثیر این گیاه اکثر بوسیله قلمه یا خوابانیدن صورت می گیرد مغز دانه فندق به مصرف خوراک انسان می رسد و از آن روغنی هم می گیرند که در عطرسازی به کار می رود جلوز بندق شجره الجلوز جوز فنطس قوقن فندق آغاجی. یا فندق صحرایی. گونه وحشی درخت فندق را گویند که در جنگلها می روید فندق وحشی. یا فندق وحشی. فندق صحرایی. یا فندق هندی. گیاهی است از تیره بقولات که در غالب نواحی گرم آمریکا و افریقا و آسیا (از جمله جنوب ایران) می روید. شاخه هایش دارای خارهایی است برنگ زرد و در قاعده برگهایش نیز یک زوج خار کوچک دیده می شود. برگهایش مرکب و به بزرگی 30 سانتیمتر است. گلهایش زرد رنگ و میوه اش نیام و دارای یک تا دو دانه است. قسمت مورد استفاده این گیاه دانه های آنست که مورد استفاده طبی دارد. بعلاوه از دانه های آن میتوانند مقادیری روغن گیاهی استخراج کنند طعم دانه های این گیاه تلخ است ولی در طب به عنوان ضد کرم و ضد تب نوبه و تقویت از آن استفاده می کنند. گیاه مذبور در بلوچستان بمقدار زیاد میروید فندق هندی قارچ رته ریتهه اطیوط اطموط اطماط ریته تخم ابلیس، لب معشوق، سر انگشت محبوب. یا فندق سنجاب رنگ. زمین ارض. یا فندق سیم. ستاره کوکب. آلتی است فلزی که در آن سنگ مخصوص و فتیله تعبیه کرده اند و با آن آتش روشن کنند (غالبا برای آتش زدن سیگار به کار رود)
فرهنگ لغت هوشیار
کاروانسرا مهمانخانه مهمانسرا پارسی است فوندیگ فندخ (گویش ارسباران) گلوز پندک فندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندخ
تصویر فندخ
در تداول ارسباران به درخت فندق گفته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
((فَ دَ))
ابزاری فلزی که در آن سنگ مخصوص تعبیه کرده اند و با آن آتش روشن کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فندق
تصویر فندق
((فُ دُ))
کاروانسرا، جمع فنادق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فندق
تصویر فندق
((فَ یا فُ دُ))
درختی است از تیره پیاله داران، دارای برگ های پهن و دندانه دار، دانه آن کوچک و گرد با پوست سخت و مغز آن خوش طعم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فندق
تصویر فندق
کاروان سرا، برای مثال در فندق نو بود دکانش / صد گوز دو مغز در دهانش (خاقانی۱ - ۲۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفند
تصویر آفند
حمله، هجوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفند
تصویر آفند
جنگ، خصومت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفند
تصویر سفند
تخم اسپند سپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفند
تصویر آفند
جنگ، پیکار، نبرد، دشمنیبرای مثال ابری بفرست بر سر ری / بارانش ز هول و بیم و آفند (بهار - ۲۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفند
تصویر مفند
تباه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفند
تصویر آفند
((فَ))
خصومت، دشمنی، جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فندها
تصویر فندها
فنون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فندق بستن
تصویر فندق بستن
کنایه از حنا بستن به سرانگشتان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندق شکن
تصویر فندق شکن
ابزاری دارای دو اهرم برای شکستن فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندقه
تصویر فندقه
میوۀ خشک ناشکوفا که مغز آن چسبیده به پوست نیست، هر چیز کروی شبیه فندق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فندیر
تصویر فندیر
فندیره پاره، توده خرما، سنگ برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
فندق بستن: تا که سر انگشت گل کرد خزان فندقی کرد چمن پرنگار پنجه دست چنار
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای میوه خشک ناشکوفا که میوه فقط حاوی یک دانه است و این دانه آزاد است و به انساج میوه اتصالی ندارد. بهترین نمونه این میوه ها فندق است که میان بر میوه چوبی و سخت شده ولی برون بر درون بر میوه به صورت پوسته بسیار نازکی خارج و داخل میان بر را پوشانده و دانه به طور آزاد در داخل قرار گرفته و محتوی مواد اندخته یی فراوان است. به عبارت دیگر آنچه که بنام پوست چوبی فندقی شکسته ودور ریخته می شود عبارت از قسمتهای سه گانه میوه است برخی میوه ها ممکنست از دو فندقه درست شده باشند مانند نباتات تیره جعفری و برخی ممکنست از چهار فندقه به وجود آمده باشند مانند نباتات تیره گاو زبان و نعناع و بعض میوه ها ممکنست از چند فندقه تشکیل شده باشند مانند میوه آلاله و توت فرنگی. توضیح فندق میوه وقتی که به درخت است از پیاله سبز رنگی احاطه شده و این پیاله سبز عبارتست از مجموع کاسبرگها و برگک زیر گل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندق هندی
تصویر فندق هندی
فندغ هندی رته ریته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندق وحشی
تصویر فندق وحشی
فندغ خود رو فندغ دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندق صحرائی
تصویر فندق صحرائی
فندغ دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندق شکستن
تصویر فندق شکستن
پندک شکستن بوسه بازی بوسه دادن، بوسه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
در حال فندق زدن: فلک فندق زنان در عهد پیری بصیتش رقص دوران می نماید (شرف شفروه رشیدی بها)
فرهنگ لغت هوشیار
آن باشد که دست چپ را مشت کنند و سر انگشت سبابه دست راست را بنوعی بین انگشت سبابه و وسطای دست چپ زنند که صدایی از آن برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فندق بند
تصویر فندق بند
پندک بند برناک بند سر انگشتی که بحنا رنگ کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
برناک بستن پندک بستن (برناک حنا) حنا بستن بسر انگشتان چنانکه بفندق ماند: از سر انگشت حسرت می خورم خونابها کز حنا جانابه فندق بسته بر عنابها. (رهی شاپور بها)
فرهنگ لغت هوشیار