جدول جو
جدول جو

معنی فند

فند((فَ نَ))
دروغ، کذب، ناتوانی، درماندگی، ناسپاسی
تصویری از فند
تصویر فند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فند

فند

فند
مکر، حیله، فریب، نیرنگ، دروغ، ترفند، برای مِثال چه کند با تو حیلۀ بدخواه / پیش معجز چه قدر دارد فند (شمس فخری - مجمع الفرس - فند)
فند
فرهنگ فارسی عمید

فند

فند
کوه بزرگ، شاخ درخت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، گونه، که اخص از جنس است. (منتهی الارب). نوع. (اقرب الموارد) ، قوم فراهم آمده، زمین باران نارسیده، پاره ای از کوه به درازا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، فنود، افناد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

فند

فند
دهی است از بخش گرمسار شهرستان دماوند که دارای 384 تن سکنه است. آب آن از حبله رود و محصول عمده اش غله، پنبه، بنشن، مختصری انار، انجیر و کار دستی مردم بافتن قالیچه، گلیم و جاجیم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا