زدن سر کسی را به شمشیر. (منتهی الارب). زدن کسی را به شمشیر. (اقرب الموارد) ، جستن شپش را در سر کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شپش جستن در لباس کسی. (از اقرب الموارد) ، نیکو فکر کردن در شعر و معانی غریب برآوردن. (منتهی الارب). تدبر درشعر و بیرون آوردن معانی و غرایب آن، تأمل در وجوه کاری و توجه به عاقبت آن. (اقرب الموارد) ، تأمل در قومی، آزمودن کسی را در خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بریده و منقطع گردیدن. (منتهی الارب)
زدن سر کسی را به شمشیر. (منتهی الارب). زدن کسی را به شمشیر. (اقرب الموارد) ، جستن شپش را در سر کسی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شپش جستن در لباس کسی. (از اقرب الموارد) ، نیکو فکر کردن در شعر و معانی غریب برآوردن. (منتهی الارب). تدبر درشعر و بیرون آوردن معانی و غرایب آن، تأمل در وجوه کاری و توجه به عاقبت آن. (اقرب الموارد) ، تأمل در قومی، آزمودن کسی را در خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بریده و منقطع گردیدن. (منتهی الارب)
نقیض علوی. (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان). پست تر و این مؤنث اسفل است. بالکسر و بالضم و کسر لام منسوب به سفل که معنی پستی است. (غیاث) (آنندراج). ضد علوی. (جهانگیری) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو. ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد. ناصرخسرو. تا دایرۀ گنبد معلق بر مرکز سفلی مدار دارد. مسعودسعد. مدار ملکت عالم مراد خلقت آدم قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم. خاقانی. - هفت سفلی، زمین: کنم قصدنه شهر علوی که همت از این هفت سفلی نمود امتناعی. خاقانی
نقیض عُلْوی. (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان). پست تر و این مؤنث اسفل است. بالکسر و بالضم و کسر لام منسوب به سفل که معنی پستی است. (غیاث) (آنندراج). ضد علوی. (جهانگیری) : ترکیب تو سفلی و کثیف است ولیکن صورتگر علوی و لطیف است بدو در. ناصرخسرو. ترا معلوم گرداند از این دریای ظلمانی که او این عالم سفلی چرا بر خشک و تر دارد. ناصرخسرو. تا دایرۀ گنبد معلق بر مرکز سفلی مدار دارد. مسعودسعد. مدار ملکت عالم مراد خلقت آدم قوام مرکز سفلی امام حضرت اعظم. خاقانی. - هفت سفلی، زمین: کنم قصدنه شهر علوی که همت از این هفت سفلی نمود امتناعی. خاقانی
دفل، که گیاهی باشد. (از منتهی الارب). گیاهی است تلخ مزه با گلی چون گل سرخ و میوۀ آن چون ’خروب’ باشد. الف آن الحاق راست لذا در حال نکره بودن تنوین می پذیرد، و برخی الف آنرا برای تأنیث میدانند و آنرا تنوین ندهند. (از اقرب الموارد). خرزهره، و گویند آن سریانی است و بعضی گویند عربی است. (ازبرهان). جوزهرج. حبن. حبین. سم الحمار. (برهان). عصل. (منتهی الارب). رجوع به خرزهره شود: دفلی است دشمن من و من شهدجان نواز چون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود. دقیقی. یکی پرّان تر از صرصر، دوم بّران تر از خنجر سیم شیرین تر از شکّر، چهارم تلخ چون دفلی. منوچهری
دفل، که گیاهی باشد. (از منتهی الارب). گیاهی است تلخ مزه با گلی چون گل سرخ و میوۀ آن چون ’خروب’ باشد. الف آن الحاق راست لذا در حال نکره بودن تنوین می پذیرد، و برخی الف آنرا برای تأنیث میدانند و آنرا تنوین ندهند. (از اقرب الموارد). خرزهره، و گویند آن سریانی است و بعضی گویند عربی است. (ازبرهان). جوزهرج. حَبَن. حَبین. سم الحمار. (برهان). عصل. (منتهی الارب). رجوع به خرزهره شود: دفلی است دشمن من و من شهدجان نواز چون شهد طعم حنظل و خوره کجا بود. دقیقی. یکی پرّان تر از صرصر، دوم بّران تر از خنجر سیُم شیرین تر از شکّر، چهارم تلخ چون دفلی. منوچهری
مونث اسفل پایین تر پست تر زیرین مونث اسفل پایین تر پست تر مقابل اعلی. منسوب به سفل پایینی زیرین مقابل علوی. یا عالم سفلی. جهان زیرین دنیا. مقابل عالم علوی جهان زبرین
مونث اسفل پایین تر پست تر زیرین مونث اسفل پایین تر پست تر مقابل اعلی. منسوب به سفل پایینی زیرین مقابل علوی. یا عالم سفلی. جهان زیرین دنیا. مقابل عالم علوی جهان زبرین