- فلهم
- چوز، چاه فراخ
معنی فلهم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیره و تار، گرگ، سنگخوار (قطا) : نر، سر گشته
راس هندی
ای بار خدای خ
الهام کننده، تلقین کننده
قفل، کلیدان، زنجیر پشت در، کلون، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، برای مثال در به فلجم کرده بودم استوار / وز کلیدانه فروهشته مدنگ (علی قرط اندکانی - شاعران بی دیوان - ۳۲۴)
کسی که امری به او الهام یا تلقین شده، الهام شده
دریابنده هوشیار فهم کننده
کودک فربه
آلت سنگ اندازی که از رسن دوتاه (پشمی یا ابریشمی) سازند و بدان سنگ اندازند. توضیح بعض استادان فلاخن را با من و گلشن قافیه کرده اند ازینرو بعضی فلاخن بضم خای معجمه - که مشهور است - خطا دانسته اند. آلتی است از چوب که بر زه کمان زنند تا پنبه حلاجی شود مشته حلاجان: گر تو بخواهی (تو خواهی) که بفخمند ترا پنبه همی - من بیایم که یک فلخم دارم کاری
الهام کننده، در دل افکننده از جنس خیر و آن حقتعالی است
((فَ لَ))
فرهنگ فارسی معین
فلاخن، قلاب سنگ، ابزاری برای پرتاب کردن سنگ و آن رشته ای بوده که آن را از نخ یا ابریشم می بافتند، فلخمه، فلماخن، فلخمان، پلخم، فلاخان
دانایی
فهمیده، دانا، بافهم، آگاهانه
دریافتن، درک کردن، دانستن، علم، دانش، قوۀ ادراک چیزی، بن مضارع فهمیدن
لب شکستگی در تیغ و شمشیر شیر اول حیوان نوزاییده که چون بر آتش نهند منجمد شود و مایه پنیر گردد آغور لبا: نو آیین مطربان داریم و بر بطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. (منوچهری)
دانستن و بدل دریافتن، دریافت
آغوز، شیر غلیظ و زرد رنگ چهارپایان اهلی که پس از زایمان آن ها تا سه روز دوشیده می شود، کلستروم، زهک، شمه، فرشه، پله، شیرماک برای مثال نوآیین مطربان داریم و بربط های گوینده / مساعدساقیان داریم و ساعدهای چون فلّه (منوچهری - ۲۱۳)