جدول جو
جدول جو

معنی فلجم

فلجم
قفل، کلیدان، زنجیر پشت در، کلون، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، کلند، فروند، برای مثال در به فلجم کرده بودم استوار / وز کلیدانه فروهشته مدنگ (علی قرط اندکانی - شاعران بی دیوان - ۳۲۴)
تصویری از فلجم
تصویر فلجم
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فلجم

فلجم

فلجم
قفل و غلق در باشدیعنی زنجیر دروازه و کلیدان، و به این معنی با خای نقطه دار هم هست. (برهان). رجوع به فلج و فلخم شود
لغت نامه دهخدا

سلجم

سلجم
پارسی تازی گشته شلغم از گیاهان، چاه کهنه پرآب، رستنگاه ریش به گونه های مختلف شلغم اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار

بلجم

بلجم
بلغم، ماده ای سفید و لزج که غالباً هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می شود، خلط سینه و بینی، در طب قدیم از اخلاط چهارگانۀ بدن
بلجم
فرهنگ فارسی عمید