الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
العلمین، جایی است در شمال افریقا در ساحل غربی اسکندریه. و در سال 1942 میلادی (جنگ جهانی دوم) ، ژنرال ’مونتگمری’ بریتانیایی، لشکر ژنرال ’رومل’ آلمانی را درین منطقه شکست داد. (از المنجد، اعلام)
اَلعلمین، جایی است در شمال افریقا در ساحل غربی اسکندریه. و در سال 1942 میلادی (جنگ جهانی دوم) ، ژنرال ’مونتگمری’ بریتانیایی، لشکر ژنرال ’رومل’ آلمانی را درین منطقه شکست داد. (از المنجد، اعلام)
فریدریش ویلهلم یوزف فیلسوف آلمانی (متولد 1775- متوفای 1854 میلادی). وی پسر کشیشی از اهل وورتمبرگ بود، اما اوقات او همیشه به تدریس و تصنیف می گذشت. وی در سن بیست سالگی دست به تحریر زد و آثارش محل توجه قرار گرفت و عاقبت گوته نسبت به او علاقه پیدا کرد. در سن 23سالگی به معلمی دانشگاه شهر ینا پذیرفته شد و سپس در دانشگاههای مونیخ و برلن استاد شد. او در 30سالگی فیلسوفی معتبر بود ولی از آن ببعد چندان آثاری از خود منتشر نکرد. کتابهای عمده او عبارتند از: روح جهان، تحقیق در حقیقت مختاریت انسان، اندیشه ها در فلسفۀ طبیعت، بیان فلسفۀ من، فلسفه و دین، ادوار جهان، فلسفۀ صنعت. این فیلسوف از فلسفۀ طبیعت آغاز کرده با مسلک عرفانی به فلسفۀ وحی رسید و با وجود افکار مشوش و اغلب تاریک و متناقض شاگردان بسیار داشت. (فرهنگ فارسی معین)
فریدریش ویلهلم یوزف فیلسوف آلمانی (متولد 1775- متوفای 1854 میلادی). وی پسر کشیشی از اهل وورتمبرگ بود، اما اوقات او همیشه به تدریس و تصنیف می گذشت. وی در سن بیست سالگی دست به تحریر زد و آثارش محل توجه قرار گرفت و عاقبت گوته نسبت به او علاقه پیدا کرد. در سن 23سالگی به معلمی دانشگاه شهر ینا پذیرفته شد و سپس در دانشگاههای مونیخ و برلن استاد شد. او در 30سالگی فیلسوفی معتبر بود ولی از آن ببعد چندان آثاری از خود منتشر نکرد. کتابهای عمده او عبارتند از: روح جهان، تحقیق در حقیقت مختاریت انسان، اندیشه ها در فلسفۀ طبیعت، بیان فلسفۀ من، فلسفه و دین، ادوار جهان، فلسفۀ صنعت. این فیلسوف از فلسفۀ طبیعت آغاز کرده با مسلک عرفانی به فلسفۀ وحی رسید و با وجود افکار مشوش و اغلب تاریک و متناقض شاگردان بسیار داشت. (فرهنگ فارسی معین)
دهی است به بخارا، (منتهی الارب)، از قرای بخاراست، (معجم البلدان)، شهری است به ماوراءالنهر از ناحیت سروشنه بر راه خجند و فرغانه و اندر وی حصاری است محکم، جایی با کشت و برزبسیار است، (حدود العالم)، از قرار معلوم روزی شهر بوده و سپس ویران شده و از آن دهی باقی مانده است
دهی است به بخارا، (منتهی الارب)، از قرای بخاراست، (معجم البلدان)، شهری است به ماوراءالنهر از ناحیت سروشنه بر راه خجند و فرغانه و اندر وی حصاری است محکم، جایی با کشت و برزبسیار است، (حدود العالم)، از قرار معلوم روزی شهر بوده و سپس ویران شده و از آن دهی باقی مانده است
به معنی تیر بدخشانی است، و ظاهراً مصحف فیلک است. (از یادداشتهای مؤلف). بیلک. پیلک: به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ. فرخی
به معنی تیر بدخشانی است، و ظاهراً مصحف فیلک است. (از یادداشتهای مؤلف). بیلک. پیلک: به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ. فرخی
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
به معنی فلرز است که خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها برداشته به جای دیگر برند. (برهان). فلرز. دستار. دستمال. لارزه. بدرزه. (یادداشت مؤلف) : آن زن از دکان فرودآمد چو باد پس فلرزنگش به دست اندر نهاد. رودکی. رجوع به فلرز شود
به معنی فلرز است که خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها برداشته به جای دیگر برند. (برهان). فلرز. دستار. دستمال. لارزه. بدرزه. (یادداشت مؤلف) : آن زن از دکان فرودآمد چو باد پس فلرزنگش به دست اندر نهاد. رودکی. رجوع به فلرز شود
بیابان. (آنندراج) (غیاث) ، به معنی فلاخن است، و آن چیزی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان). آیا مصحف قلماسنگ نیست ؟ (یادداشت مؤلف) : گفت سلاحت کجاست ؟ گفت سلاح من فلاسنگ است... یک سنگ برآورد و گفت بنام خدای ابراهیم، و در فلاسنگ نهاد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون فلاسنگ است و آن را ضبط نیست. مولوی
بیابان. (آنندراج) (غیاث) ، به معنی فلاخن است، و آن چیزی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان). آیا مصحف قلماسنگ نیست ؟ (یادداشت مؤلف) : گفت سلاحت کجاست ؟ گفت سلاح من فلاسنگ است... یک سنگ برآورد و گفت بنام خدای ابراهیم، و در فلاسنگ نهاد. (تفسیر ابوالفتوح رازی). معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون فلاسنگ است و آن را ضبط نیست. مولوی
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد