جدول جو
جدول جو

معنی فلمینگ - جستجوی لغت در جدول جو

فلمینگ(فْلِ / فِ لِ)
الکساندر. پزشک معروف انگلیسی (متولد 6 اوت 1881 میلادی). استاد میکرب شناسی دانشگاه لندن بود. به سال 1945 میلادی بخاطر کشف پنی سیلین جایزۀ نوبل به او تعلق گرفت. در جنگ جهانی دوم در ارتش انگلستان خدمت میکرد و سفری نیز به ایران آمد. به سال 1955 میلادی درگذشت. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمین
تصویر فرمین
(پسرانه)
فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلامینگو
تصویر فلامینگو
پرنده ای بزرگ، سفید رنگ و آب چر، با پاهای بلند، گردن دراز و منقار پهن و سفید رنگ که از جانوران دریایی تغذیه می کند، مرغ حسینی، مرغ آتشی، سرخاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلرزنگ
تصویر فلرزنگ
خوردنی و غذایی که از مجلس عروسی یا مهمانی با خود می برند، برای مثال آن زن از دکان برون آمد چو باد / پس فلرزنگش به دست اندر نهاد (رودکی - ۵۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
گتلد افرائیم. نویسندۀ آلمانی. مولد کامنتس (ساکس) (1729- 1781 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ دا)
العلمین، جایی است در شمال افریقا در ساحل غربی اسکندریه. و در سال 1942 میلادی (جنگ جهانی دوم) ، ژنرال ’مونتگمری’ بریتانیایی، لشکر ژنرال ’رومل’ آلمانی را درین منطقه شکست داد. (از المنجد، اعلام)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ مَ)
تثنیۀ علم در حالت نصب و جر
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فریدریش ویلهلم یوزف فیلسوف آلمانی (متولد 1775- متوفای 1854 میلادی). وی پسر کشیشی از اهل وورتمبرگ بود، اما اوقات او همیشه به تدریس و تصنیف می گذشت. وی در سن بیست سالگی دست به تحریر زد و آثارش محل توجه قرار گرفت و عاقبت گوته نسبت به او علاقه پیدا کرد. در سن 23سالگی به معلمی دانشگاه شهر ینا پذیرفته شد و سپس در دانشگاههای مونیخ و برلن استاد شد. او در 30سالگی فیلسوفی معتبر بود ولی از آن ببعد چندان آثاری از خود منتشر نکرد. کتابهای عمده او عبارتند از: روح جهان، تحقیق در حقیقت مختاریت انسان، اندیشه ها در فلسفۀ طبیعت، بیان فلسفۀ من، فلسفه و دین، ادوار جهان، فلسفۀ صنعت. این فیلسوف از فلسفۀ طبیعت آغاز کرده با مسلک عرفانی به فلسفۀ وحی رسید و با وجود افکار مشوش و اغلب تاریک و متناقض شاگردان بسیار داشت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مسکوکی است در انگلستان. (یادداشت مؤلف). پول انگلیسی معادل یک بیستم لیرۀ استرلینگ. (فرهنگ فارسی معین). شیلینگ. رجوع به شیلینگ شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان رودبار است که در بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع است و 167 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
جعده است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
بیونانی پرسیاوشان دارو است که به سریانی بطباطنامند، و آن عصی الراعی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
به معنی فرمان است و امالۀ آن. (آنندراج) (انجمن آرا) :
هر دلی کز سرکشی ننهاد سر برهیچ خط
زیر زلف او کنون سر بر خط فرمین نهاد.
معزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فسمونیون. اسفیداج سرب. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فسمونیون است
لغت نامه دهخدا
دهی است به بخارا، (منتهی الارب)، از قرای بخاراست، (معجم البلدان)، شهری است به ماوراءالنهر از ناحیت سروشنه بر راه خجند و فرغانه و اندر وی حصاری است محکم، جایی با کشت و برزبسیار است، (حدود العالم)، از قرار معلوم روزی شهر بوده و سپس ویران شده و از آن دهی باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
به معنی تیر بدخشانی است، و ظاهراً مصحف فیلک است. (از یادداشتهای مؤلف). بیلک. پیلک:
به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست
فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شهری است در غانا (غنا) در ساحل غربی افریقا (خلیج گینه). سکنۀ آن 4800 تن است. و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
لغت نامه دهخدا
محلی است بسیستان در جنوب سربیشه، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
البینغ، شهری است به پروس شرقی در مدخل خلیج بالتیک و 95530 تن سکنه دارد و امروز جزو کشور لهستان است. (لاروس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود، (از ’ل ج ی’) خواندن خود را بسوی غیر قوم خود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ زَ)
به معنی فلرز است که خوردنی و طعامی باشد که از مهمانیها برداشته به جای دیگر برند. (برهان). فلرز. دستار. دستمال. لارزه. بدرزه. (یادداشت مؤلف) :
آن زن از دکان فرودآمد چو باد
پس فلرزنگش به دست اندر نهاد.
رودکی.
رجوع به فلرز شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بیابان. (آنندراج) (غیاث) ، به معنی فلاخن است، و آن چیزی باشد که از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. (برهان). آیا مصحف قلماسنگ نیست ؟ (یادداشت مؤلف) : گفت سلاحت کجاست ؟ گفت سلاح من فلاسنگ است... یک سنگ برآورد و گفت بنام خدای ابراهیم، و در فلاسنگ نهاد. (تفسیر ابوالفتوح رازی).
معنی اندر شعر جز با خبط نیست
چون فلاسنگ است و آن را ضبط نیست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
منسوب به فامین که از قرای بخاراست، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلنگ
تصویر فلنگ
یا فلنگ را بستن فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلین
تصویر فلین
تازی گشته چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
دستار و پارچه ای که خوراکی یا زر و سیم و یا چیزی دیگر در آن بچینند: آن کرنج و شکرش برداشت پاک و اندر آن دستار آن زن بست خاک آن زن از دکان فرو آمد چو باد پس فلرزنگش بدست اندر نهاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فمینن
تصویر فمینن
فرانسوی زنانگی
فرهنگ لغت هوشیار
هلند، از مردم هند هلندی، ساخته و پرداخته هلند صادر شده از هلند، ساخته و پرداخته هلند. یا الماس فلمنک. الماس سرخ الماس فلامک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلمینگو
تصویر فلمینگو
پرتگالی پر آذران از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلرزنگ
تصویر فلرزنگ
((فَ لَ زَ))
دستار یا پارچه ای که در آن خوراکی یا زر و سیم را می پیچیدند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلینگ
تصویر شلینگ
پول انگلیسی معادل 120 لیره استرلینگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فلنگ
تصویر فلنگ
((فِ لِ))
پالهنگ، کفش، فرار
فرهنگ فارسی معین
حلقوم، یک نوبت فرو بردن غذا در گلو
فرهنگ گویش مازندرانی
پرافاده، خودبزرگ بین
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای شکستن اشیا مانند: شیشه، چوب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
گره گره خوردن و به تعویق افتادن امور
فرهنگ گویش مازندرانی