- فلذ
- جدا کردن، بریدن
معنی فلذ - جستجوی لغت در جدول جو
- فلذ ((فِ))
- جگر شتر، جگر
- فلذ ((فَ))
- جدا کردن پاره ای از مال برای کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بنابراین، پس
پاره ای از جگر، گوشت، زر یا سیم
پاره ای از جگر یا گوشت
سپهر
پیکان
توپال
لذیذتر
لذیذتر، خوشمزه تر، لذیذترین، خوشمزه ترین
کشتی، از وسایل نقلیه ای که روی آب حرکت می کند، به انواع مختلف بزرگ، کوچک، جنگی و مسافربری، کشتی نوح مثلاً وسیلۀ نجات دراصل نام کشتی بزرگی است که نوح پیغمبر ساخت و در طوفان عظیمی که رخ داد با آن جمعی از مردم و جانوران را نجات داد
ران، قسمت بالای پای انسان یا حیوان از لگن تا سر زانو
قبیله، گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر
سپیدۀ صبح، صد و سیزدهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵ آیه، قل اعوذ
پولک
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
سکه ای رایج در بعضی کشورهای عربی مانند عراق
پول فلزی بسیار کم ارزش، سکۀ کم بها، پول خرد کم ارزش، پرپره، پاپاسی، پول سیاه، پشیز
ران، از لگن خاصره تا سر زانو
بی حسی دست و پای، گشادگی میان هر دو پای و میان دندانهای پیش یا عام است، زمین گیری و از کار افتادگی و سستی دست و پا
رهایی تیز رو اسپ، دلیر: مرد
بیابان خشک کویر
لشکر شکست خورده
لب شکستگی در تیغ و شمشیر شیر اول حیوان نوزاییده که چون بر آتش نهند منجمد شود و مایه پنیر گردد آغور لبا: نو آیین مطربان داریم و بر بطهای گوینده مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله. (منوچهری)
چایمان انگلیسی شار ریزش، لوره لور (سیل) زبانزد زمین شناسی انگلیسی گربه رو، تنوره دود کش
رخنه شمشیر رخنه روی شمشیر شکستگی: در شمشیر
چرخ، گردون سپهر، آسمان، جای گردش ستارگان و آلتی است چوبی که تسمه در وسط آن قرار داده کف پای بی ادبان و مجرمان را بدان بسته چوب زنند سپهر، ساخته فارسی گویان از فلق - کنده بند ابزاری برای شکنجه و آزار جاله کشتی، شسنک (صدف کوچک) کشتی سفینه
آنچه شکافته شود، از روشنی بامداد یا سپیدی آخر شب که سرخی آفتاب است، تمامه آفرینش
کوفتگی پای ترگیدگی پای شکافتن بریدن، شکاف گود
ناگاه ایتالیایی تازی گشته ولت گیتیگ دان ایتالیایی یکان فشار کهربی
فرانسوی تیر پیکان زبانزد هواپیمایی، خیز (سهم) در دانش هندسه
پشیز، فلوس، پول سیاه
مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند
شکافتن، شخم زدن، فریفتن، دغایی، لب کلفتی
کنه ستور