زنجیر در. کلیدان در. غلق. (یادداشت مؤلف) : در به فلجم کرده بودم استوار در کلیدان اندرون هشتم مدنگ. علی قرط اندکانی. دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست فروبند در خانه به فلج و به پژاوند. رودکی
زنجیر در. کلیدان در. غلق. (یادداشت مؤلف) : در به فلجم کرده بودم استوار در کلیدان اندرون هشتم مدنگ. علی قرط اندکانی. دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست فروبند در خانه به فلج و به پژاوند. رودکی
نام شهری است، و گویند بطن فلج، واقع در طریق بصره و حمی ضریه، و نیز گویند فلج ازآن بنی عنبر است در راه رخیل به محازه که اول دهناء است. (معجم البلدان). یکی از قراء بنی عامر بن صعصعهاست در راه عقیق به حجر به یک روزه راه بر راه صنعاء. و فلج نام دو جنگ است. (از مجمع الامثال میدانی)
نام شهری است، و گویند بطن فلج، واقع در طریق بصره و حمی ضریه، و نیز گویند فلج ازآن ِ بنی عنبر است در راه رخیل به محازه که اول دهناء است. (معجم البلدان). یکی از قراء بنی عامر بن صعصعهاست در راه عقیق به حجر به یک روزه راه بر راه صنعاء. و فلج نام دو جنگ است. (از مجمع الامثال میدانی)
دهی است از بخش ابهررود شهرستان زنجان دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و انگور است. این ده را پلک هم میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از بخش ابهررود شهرستان زنجان دارای 200 تن سکنه. آب آن از چشمه ها و محصول عمده اش غله و انگور است. این ده را پلک هم میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام بتی بوده است ازآن بنی طی در نجد، و آن در وسط اجاء قرار داشته و بصورت تلی سرخ فام شبیه انسان بوده و دو شمشیر داشته که حارث بن ابی شمشیر آنها را بدان حمایل کرده بود و علی بن ابی طالب (ع) این دو شمشیر را به حضور پیغمبر آورد و حضرت یکی از آنها را به خود علی داد. فلج یکی دو تا نیست و به همین جهت بزرگترین فلج را فلج الافلاج گفته اند. (از معجم البلدان)
نام بتی بوده است ازآن ِ بنی طی در نجد، و آن در وسط اجاء قرار داشته و بصورت تلی سرخ فام شبیه انسان بوده و دو شمشیر داشته که حارث بن ابی شمشیر آنها را بدان حمایل کرده بود و علی بن ابی طالب (ع) این دو شمشیر را به حضور پیغمبر آورد و حضرت یکی از آنها را به خود علی داد. فلج یکی دو تا نیست و به همین جهت بزرگترین فلج را فلج الافلاج گفته اند. (از معجم البلدان)
نیمه و نصف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، فلوج. (منتهی الارب) ، پیمانۀ معروفی است، و نیز پیمانه ای است که به سریانی ’فالغ’ گویند. (از اقرب الموارد). پیمانه ای است. (منتهی الارب)
نیمه و نصف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، فلوج. (منتهی الارب) ، پیمانۀ معروفی است، و نیز پیمانه ای است که به سریانی ’فالغ’ گویند. (از اقرب الموارد). پیمانه ای است. (منتهی الارب)
آنکه میان هر دو دست یا پستان وی دوری باشد یا در تباعد هر دو پستان نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گشاده میان دو دست. (تاج المصادر بیهقی). کژدست. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه پستانهایش از هم گشاده باشد. (یادداشت مؤلف) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کذب. (اقرب الموارد) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصرار کردن بر کاری. (از اقرب الموارد)
آنکه میان هر دو دست یا پستان وی دوری باشد یا در تباعد هر دو پستان نیاید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گشاده میان دو دست. (تاج المصادر بیهقی). کژدست. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). آنکه پستانهایش از هم گشاده باشد. (یادداشت مؤلف) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کذب. (اقرب الموارد) ، ستیهیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصرار کردن بر کاری. (از اقرب الموارد)
درخت کبرو بار آن. (ناظم الاطباء). بار گیاه کبر است. (تحفۀحکیم مؤمن). میوۀ کبر است که ثمرهالکبر و ثمرهالاصف گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). ثمرالصفه است و آنرا قثاءالکبر خوانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
درخت کبرو بار آن. (ناظم الاطباء). بار گیاه کبر است. (تحفۀحکیم مؤمن). میوۀ کبر است که ثمرهالکبر و ثمرهالاصف گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). ثمرالصفه است و آنرا قثاءالکبر خوانند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)