جدول جو
جدول جو

معنی فقوع - جستجوی لغت در جدول جو

فقوع
(ذَ ذَ بَ)
سخت زرد شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل) (تاج المصادر بیهقی). زرد گردیدن و زرد بی آمیغ شدن، فرسودن کسی را سختی های روزگار و شکستن. (منتهی الارب) ، بالیدن کودک و جنبیدن، از گرمی مردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دزدیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به فقع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقوع
تصویر نقوع
آنچه در آب بخیسانند، آب گوارا و سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
افتادن، فرود آمدن، قرار گرفتن، واقع شدن، در علوم ادبی مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراق های شاعرانه بود، واسوخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
شرابی که از مویز، جو یا برنج گرفته می شد، آب جو
فقاع گشودن: باز کردن سر شیشۀ فقاع، کنایه از آروغ زدن، کنایه از لاف زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فروع
تصویر فروع
فرع ها، شاخه ها، نتیجه ها، محصول ها، سودها، جمع واژۀ فرع
فروع دین: عبادات و اعمالی که مسلمان باید انجام بدهد و عبارت است از مثلاً نماز، روزه، خمس، زکات، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقود
تصویر فقود
گم شدن، گم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقوع
تصویر تقوع
خمیده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آمدن دست دادن، فرود آمدن، آشکارشدن اتفاق افتادن، فرود آمدن (مرغ از هوا)، بروز ظهور: (بعد از وقوع این قضیه در اندک روزی اسماعیل میرزا تغییر سلوک با او کرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
سیراب شدن، باور داشتن خبری را، خیسانیدن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
شرابی که از مویز یا جو گرفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلوع
تصویر فلوع
شمشیر بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوم
تصویر فقوم
دشوار شدن: کاری، سترگ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقور
تصویر فقور
جمع فقر، نیازمندی ها تنگدستی ها اندوهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوس
تصویر فقوس
خربزه شامی خیار چنبر از گیاهان زرد گردیدن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقوه
تصویر فقوه
سوفار سوفار تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقیع
تصویر فقیع
کبوتر پرنگی از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروع
تصویر فروع
برتر گردیدن، بوادی فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقوع
تصویر نقوع
((نَ))
سیراب شدن، آنچه در آب بخیسانند به منظور استفاده دارویی از آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
((وُ))
فرود آمدن، قرار گرفتن، بروز، ظهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروع
تصویر فروع
((فُ))
جمع فرع، شاخه ها، ریشه هایی که از یک بیخ برآمده باشد، اموری که پیرو یک اصل باشند، علم فقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقاع
تصویر فقاع
((فُ قّ))
معرب فوگان. شرابی که از جو یا مویز یا برنج گرفته شود، فوگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقوص
تصویر فقوص
((فَ))
خیار چنبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
Incidence, Occurrence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidence, occurrence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidência, ocorrência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidencia, ocurrencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
częstość, zdarzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
частота , происшествие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
частота , виникнення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidentie, gebeurtenis
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
Vorkommen, Auftreten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidenza, occorrenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
घटना , घटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
ঘটনার হার , ঘটনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
olay sıklığı, meydana gelme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی