جدول جو
جدول جو

معنی فقاحه - جستجوی لغت در جدول جو

فقاحه
(فَ حَ)
پنجۀ دست. (منتهی الارب). کف دست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
فصاحت. رجوع به فصاحت شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
وقوحه. قحه. وقح (و / و ق ) . شوخ گرفتن و سخت شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی)، وقحه. وقوحه. بی شرم شدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن. (المصادر زوزنی). جری شدن بر ارتکاب زشتی ها. (اقرب الموارد). رجوع به وقاحت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
زشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شقاحت. زشترویی و بدشکلی و قباحت. (ناظم الاطباء). شقح. قبح. قباحت. (یادداشت مؤلف) ، بدکرداری. گویند: جاء بالقباحه و الشقاحه. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ذُقْ قا حَ)
متهم کننده کسی را بگناهی که نکرده است
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ)
بازرگانی. (مهذب الاسماء). ورزیدن و بازرگانی. (آنندراج). ورزیدن و بازرگانی. و قولهم: جئناک للنضاحه و لم نات للرقاحه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بازرگانی و کسب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بازرگانی کردن. (دهار). کسب و تجارت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
استخوان پشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، فقار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذَءْ ءَ)
بزرگ گردیدن کار و دشوار گشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِهْ)
جمع واژۀ فقیهه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ حَ)
کشاورزی، زبان آوری در بیع و فریب دهی در آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَیْ یا حَ)
ناقه فیاحه، ماده شتر بزرگ پستان بسیارشیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مؤنث فیّاح. (اقرب الموارد). رجوع به فیّاح شود
لغت نامه دهخدا
(فُ ءَ / فُ قَ ءَ)
پوست. (منتهی الارب). فاقئاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
حلۀ گلرنگ. (آنندراج). رجوع به فقاحیه شود
لغت نامه دهخدا
(فُ حی یَ)
گلرنگ: حلۀ فقاحیه، حلۀ گلرنگ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
رسوایی. (منتهی الارب). آشکار کردن بدیها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ حَ)
مرغکی است که بر آن خطهای سرخ بود. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فُ حَ)
حکم میان دو خصم. (منتهی الارب) : فلان ولی الفتاحه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ریم و زردآب فراهم آمدن در ریش.
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
فیروزی و نصرت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقاحه
تصویر رقاحه
بازرگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضاحه
تصویر فضاحه
به رسوایی انجامیدن کار، و از حد گذشتن در رسوائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقحه
تصویر فقحه
بنکون سوراخ کون، شکوفه، پنجه پنجه دست، کمر بند هنج (حج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاحه
تصویر شقاحه
زشتی زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتاحه
تصویر فتاحه
پیروزی دشمنی داوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلاحه
تصویر فلاحه
فلاحت در فارسی سریانی تازی گشته کشاورزی برزیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاقه
تصویر فقاقه
گول مرد، پف ماهی ماهی نیل
فرهنگ لغت هوشیار
فصاحت در فارسی گواکی هو زوانیکی گویایی خوبزبانی زبان آوری روانی سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاهه
تصویر فقاهه
فقاهت در فارسی کیشدانی کیشدان گشتن، دانایی دانا گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
یکان (واحد) فقار مهره پشت هر یک از مهره های پشت مهره پشت، جمع فقار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاحی
تصویر فقاحی
جامه گلرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاحه
تصویر وقاحه
وقاحت در فارسی سمسول بی شرمی، شوخ گرفتن سم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاه
تصویر فقاه
دانایی جستار دینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاره
تصویر فقاره
((فَ ر ِ))
مهره پشت
فرهنگ فارسی معین