جدول جو
جدول جو

معنی فغانیش - جستجوی لغت در جدول جو

فغانیش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هیتال در زمان حکومت پیروز یزدگرد پادشاه ساسانی
تصویری از فغانیش
تصویر فغانیش
فرهنگ نامهای ایرانی
فغانیش
(فُ)
نام پادشاه هیاطله. (فرهنگ ولف). فردوسی او را از پهلوانان چغانی شمرده است:
چغانی گوی بود فرخ نژاد
جوان و جهانجوی و با بخش و داد
خردمند و نامش فغانیش بود
که با گنج و با لشکر و خویش بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فانیذ
تصویر فانیذ
(دخترانه)
قند، شکر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
(دخترانه)
زن جوان پاکدامن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراپیش
تصویر فراپیش
پیش، جلو، برای مثال اگر صد وجه نیک آید فراپیش / چو وجهی بد بود زآن بد بیندیش (نظامی۲ - ۲۴۹)، هر جا که قدم نهی فراپیش / بازآمدن قدم بیندیش (نظامی۳ - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فزایش
تصویر فزایش
افزایش، افزونی، افزون کردن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فانید
تصویر فانید
قند سفید، شکر، برای مثال ز بنگاه حاتم یکی پیر مرد / طلب ده درم سنگ فانید کرد (سعدی۱ - ۹۲)، شیرۀ نیشکر، شکر سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غانیه
تصویر غانیه
زنی که به واسطۀ زیبایی خود بی نیاز از زینت باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افغانی
تصویر افغانی
از مردم افغانستان مثلاً کارگر افغانی، واحد پول افغانستان، تهیه شده در افغانستان، مربوط به افغانستان
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
فطانه. رجوع به فطانت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
خطاب حق بطریق مکافحه در عالم مثال. (تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب به فغان. نالان. آنکه فغان کند و ناله سر دهد
لغت نامه دهخدا
(فَ)
میرسعید گوید: فغانی تخلص میکند. در مجلدی و نقش بندی باوقوف است. واقعاً هنرمندی بی مثل است، اما خیال خوش طبعی او را پریشان دارد. این مطلع از اوست:
دمی وصال تو از عمر جاودان خوشتر
بیاد وصل تو خوش بودن این زمان خوشتر.
(از مجالس النفائس تألیف میر علیشیر نوایی حکمت ص 80). فغانی از شعرای قرن نهم هجری است
لغت نامه دهخدا
(خوی / خی تَ رَ)
متعمق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ژرف اندیش. که به مغ سخن یا موضوع اندیشد:
با همه فرزانگی و عقل مغاندیش
بر خر مغ عاشقم که پیر و جوانم.
سوزنی.
و رجوع به مغ شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
جمع واژۀ لغنون. (منتهی الارب). رجوع به لغنون شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
جمع واژۀ کناش. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : واریباسیوس صاحب الکنانیش طبیب بلیان الملک. (عیون الانباء ج 1 ص 103 از یادداشت ایضاً). رجوع به کناش شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
محمد بن اسماعیل فارسی، مکنی به ابوالفتح و منسوب به فرغان فارس. در نیشابور از ابویعلی حمزه بن عبدالعزیز المهلبی و جز او استماع حدیث کرد. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 206)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
منسوب است به فرغانه که ولایتی است در پشت چاچ. (سمعانی). منسوب به فرغانۀ ماوراءالنهر. (یادداشت به خط مؤلف) ، منسوب به فرغان از قرای فارس. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جمع واژۀ فانوس. (از صبح الاعشی). رجوع به فانوس شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
در یونانی پونیا. گل صدتومانی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فاوانیا شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
از قرای بخاراست. (از معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وَ شُ دَ)
امام. (مهذب الاسماء). در پیش چیزی:
اینهمه محنت که فراپیش ماست
اینت صبورا که دل ریش ماست.
نظامی.
فراپیش او غلامی چراغی در دست گرفته بود. (ترجمه تاریخ قم).
- فراپیش آمدن:
اگر صد وجه نیک آید فراپیش
چو وجهی بد بود زآن بد بیندیش.
نظامی.
- فراپیش داشتن، عرضه کردن. (یادداشت بخط مؤلف) :
آینۀ جهد فراپیش دار
درنگر و پاس رخ خویش دار.
نظامی.
متاعی که در سلۀ خویش داشت
بیاورد و یک یک فراپیش داشت.
نظامی.
- فراپیش گرفتن، پیش انداختن: لوط را فرمود که برخیز ورختهای خود را برگیر و دختران را فراپیش گیر. (قصص الانبیاء ص 57).
- فراپیش نهادن:
به خوان زر نهادندی فراپیش
هزاروهفتصد مثقال کم بیش.
نظامی.
هر جا که قدم نهی فراپیش
بازآمدن قدم بیندیش.
نظامی.
رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سیدجمال الدین. رجل سیاسی معروف قرن اخیر. رجوع به سیدجمال الدین شود، هر که در زمین برای کسب معیشت رود. افقی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). افّاق. (منتهی الارب). آنکه در نواحی زمین رود برای کسب معیشت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به افغان و افغانستان. رجوع به افغانستان شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ / یِ)
از مردم افغانستان. رجوع به الجماهر بیرونی ص 233 شود
لغت نامه دهخدا
بر باد دادن خرمن کاه و غیره، (فرهنگ اسدی، خطی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اسب تیزگام و خوش قدم. (آنندراج). اسب تندرو. (ناظم الاطباء) ، بهیجان آمدن قوم و درهم آمیختن آنها. (از ناظم الاطباء) ، پریشان کردن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فوانیا
تصویر فوانیا
یونانی تازی گشته گل سد برگ گل صد تومانی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به افغان و افغانستان. ساخته افغانستان، از مردم افغانستان که معادل 2 ریال ایرانست
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اغنیه، زه سرودها: سرودهایی که همراه با ساز دهنی خوانده میشود جمع اغنیه. سرودها آوازها، سازهایی که بی نفخ دم نوازند (سازهای غیر بادی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغانی
تصویر تغانی
بی نیازی از هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغانی
تصویر صغانی
پارسی تازی گشته چغانی چغانیان منسوب به صغان چغانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطانیه
تصویر فطانیه
زیرکی دانایی زود یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراپیش
تصویر فراپیش
پیش، جلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنایش
تصویر فرنایش
استدلال
فرهنگ واژه فارسی سره