جدول جو
جدول جو

معنی فعلگی - جستجوی لغت در جدول جو

فعلگی
شغل و عمل فعله، کارگری
تصویری از فعلگی
تصویر فعلگی
فرهنگ فارسی عمید
فعلگی(فَ عَ لَ /لِ)
عمل فعله. عملگی. (یادداشت مؤلف). کارگری. فعله بودن. مزدوری، کارگری بدون اجرت و مزد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فعله شود
لغت نامه دهخدا
فعلگی
مزدوری، بیگاری کار بی مزد فعله بودن مزدوری کارگری، کارگری بدون اجرت و مزد. توضیح در تداول بسکون عین استعمال شود و آن غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
فعلگی((فَ عْ لِ))
از فعله عربی، کارگری، مزد بگیری
تصویری از فعلگی
تصویر فعلگی
فرهنگ فارسی معین
فعلگی
عملگی، کارگری، مزدوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فعلی
تصویر فعلی
کنونی، در دستور زبان علوم ادبی دارای فعل
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
منسوب به فعل. (فرهنگ فارسی معین) ، کنونی. (یادداشت مؤلف) ، مقابل انفعالی. (یادداشت مؤلف) ، بالفعل. مقابل بالقوه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ فَ لَ / لِ)
حیله گری. مکاری. مکربازی. حالت و صفت کهنه فعله:
در عشق می گذارم از تو بنای کاری
گر کهنه فعلگی را گردون نهد کناری.
محسن تأثیر (از آنندراج).
رجوع به کهنه فعله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
پویه ای، کنونی منسوب به فعل مربوط به فعل، کنونی: کارهای فعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
((فِ عْ))
منسوب به فعل، کنونی، مربوط به حال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعلی
تصویر فعلی
کنونی
فرهنگ واژه فارسی سره
جاری، حالیه، کنونی
متضاد: بعدی، قبلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد