جدول جو
جدول جو

معنی فعر - جستجوی لغت در جدول جو

فعر
(دَ)
خوردن فعاریر ریزه را که گیاهی است و آن را ذؤنون نیز نامند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فعر
زنبک آفریکایی پیلغوش
تصویری از فعر
تصویر فعر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فور
تصویر فور
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه هند در زمان اسکندر مقدونی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فار
تصویر فار
موش در زبان عربی
فانوس دریایی، چراغی که در بندرگاه بر سر برج برای راهنمایی کشتی ها نصب می کنند، فاروس، چراغ دریایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیر
تصویر فیر
فیریدن، خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فور
تصویر فور
جوشیدن، کنایه از شتاب، تعجیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فنر
تصویر فنر
وسیله ای فلزی به شکل تیغه، نوار یا میلۀ پیچیده شده که قوۀ ارتجاعی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فهر
تصویر فهر
سنگی که با آن چیزی بسایند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعر
تصویر سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قعر
تصویر قعر
ته، تک، گودی و ته چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعر
تصویر شعر
موی انسان یا حیوان، مو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فور
تصویر فور
رنگ سرخ کم رنگ
تریاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فعالیت آگاهانۀ ذهن برای دریافتن چیزی، اندیشه، محصول فعالیت ذهنی، مشغولیت ذهنی، ذهن، برنامه، هدف، توجه، نگرانی
فکر کردن: اندیشه کردن، اندیشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فکر
تصویر فکر
فکرت ها، اندیشه ها، جمع واژۀ فکرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فخر
تصویر فخر
افتخار، سربلندی، مایۀ افتخار و نازش، برای مثال خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲ - ۵۰۳)، بزرگ منشی
فخر کردن: اظهار سرفرازی و سربلندی کردن، مباهات کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فجر
تصویر فجر
سپیدی صبح، سپیده دم،
هشتاد و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه، الفجر
فجر کاذب: اولین روشنایی روز پیش از صبح صادق، دم گرگ، صبح کاذب
فجر صادق: هنگامی که روشنایی روز آشکار می شود، فجر دوم، صبح صادق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرع
تصویر فرع
مقابل اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابل اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعر
تصویر شعر
سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون، سرواد، کنایه از سخن زیبایی که کاربرد عملی ندارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقر
تصویر فقر
تنگ دستی، تهیدستی، ناداری، درویشی، کمبود چیزی مثلاً فقر آهن در بدن، در تصوف از مراحل سلوک که عبارت است از نیازمندی به خدای تعالی و بی نیازی از خلق، احتیاج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعر
تصویر طعر
گادن، وادار کردن به انجام دستور دادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
غلتانیدن، بر زمین زدن، آب نخست دادن، به خاک آلودن، زیر خاک کردن، خاک گربز: مرد، خوک نر شب هفتم شب هشتم شب نهم از هر ماه، دلیر مرد، چست مرد، توانا، بازار سرد، خوک نر، ستبر، کم دیداری، دور دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فار
تصویر فار
فرار کننده، گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
سستی نرمی کوتاهی در کار در تداول اهالی اطراف رشت به از گیل گفته می شود. ضعف سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صعر
تصویر صعر
کج گشتگی در رخسار و گردن از بیماری ها، خود فروشی خود بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعر
تصویر شعر
سخن منظوم که دارای وزن و قافیه باشد موی انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعر
تصویر سعر
نرخ هر چیز که فروخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
کم شدن پر پرنده، تنک مویی، تنک موی، کم گیاهی، بدخویی کم موی تک موی، کم گیاه تنک گیاه دژمک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعر
تصویر بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
فرهنگ لغت هوشیار
بز کوهی نادان، ترد زود شکن نکره (نقره) سیم، بر کند (امرد فربه و تنومند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعر
تصویر شعر
چامه، سروده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فعل
تصویر فعل
کنش، کارواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فقر
تصویر فقر
نداری، تهیدستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فکر
تصویر فکر
اندیشه
فرهنگ واژه فارسی سره