جدول جو
جدول جو

معنی فطن - جستجوی لغت در جدول جو

فطن
فطنت ها، درک کردن ها، زیرک و دانا بودن ها، هوشیاری ها، زیرکی ها، دانایی ها، جمع واژۀ فطنت
تصویری از فطن
تصویر فطن
فرهنگ فارسی عمید
فطن
باهوش، زیرک، دانا
تصویری از فطن
تصویر فطن
فرهنگ فارسی عمید
فطن
(فَ)
دانا و زیرک و تیزخاطر. ج، فطن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فطن
(فِ طَ)
جمع واژۀ فطنه. (اقرب الموارد) :
حلم او چون کوه و اندر کوه او کهف امان
طبع او چون بحر و اندر بحر او در فطن.
منوچهری.
ای بسا علم و ذکاوات و فطن
گشته رهرو را چو غول راهزن.
مولوی
لغت نامه دهخدا
فطن
(فُ)
جمع واژۀ فطن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فطن
(فَ طِ / طُ)
تیزخاطر. (منتهی الارب). زیرک و دانا. (غیاث) (از اقرب الموارد). بافطانت. (یادداشت مؤلف) :
همچنین میرفت بالا تا یکی
مهتر موران فطن بود اندکی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
فطن
(دَ نَ قَ)
دانا و زیرک شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فطن
باهوش و زیرک
تصویری از فطن
تصویر فطن
فرهنگ لغت هوشیار
فطن
((فِ طَ))
جمع فطنت
تصویری از فطن
تصویر فطن
فرهنگ فارسی معین
فطن
((فَ طِ))
زیرک، باهوش، دانا
تصویری از فطن
تصویر فطن
فرهنگ فارسی معین
فطن
زیرک، هوشمند، هوشیار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فاطن
تصویر فاطن
(پسرانه)
زیرک، دانا، آگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فطنت
تصویر فطنت
درک کردن، زیرک و دانا بودن، هوشیاری، زیرکی، دانایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتن
تصویر فتن
فتنه ها، فسادها، شورش ها، عذاب ها، آزمایش ها، گمراهی ها، عاشقها، جمع واژۀ فتنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسن
تصویر فسن
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطن
تصویر عطن
خوابگاه شتران و جایگاه یا آغل گوسفندان نزدیک آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرن
تصویر فرن
تابۀ مخصوص نان پزی، کنایه از نانوایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطر
تصویر فطر
گشودن و باز کردن روزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفطن
تصویر تفطن
به فطانت درک کردن، با زیرکی و هوشیاری به مطلبی پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطن
تصویر قطن
پنبه، گیاهی با ساقۀ ستبر و کوتاه و شاخه های نازک و برگ های درشت و گل های زرد یا سرخ رنگ که پس از رسیدن، شکافته می شود و از میان آن دانه هایی بیرون می آید که اطراف آن ها را تارهای سفید فراگرفته است
فرهنگ فارسی عمید
(فِ نَ)
فطنه. زیرکی و دانایی. (غیاث). زیرکی. هوشیاری. تیزخاطری. (فرهنگ فارسی معین) : هر خردمندی که فطنتی دارد تواند دانست که حمید امیرالمؤمنین به معنی از نعوت حضرت خلافت است. (تاریخ بیهقی).
وین گنه طبع را نهم که همی
مایۀ فطنت و ذکا باشد.
مسعودسعد.
دشمن اند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.
خاقانی.
چون نداری فطنت ونور هدی
بهر کوران روی را میزن جلا.
مولوی.
هستیش بیداری و فطنت دهد
سهو و نسیان از دلش بیرون جهد.
مولوی.
وز اینجا گفته اند خداوندان فطنت و خبرت. (گلستان سعدی). اصحاب فطنت و ارباب خبرت گفته اند... (گلستان سعدی) ، دانایی. (فرهنگ فارسی معین) :
با آنکه بهترین خلف دهرم
آید ز فضل و فطنت من عارش.
خاقانی.
- عطاردفطنت، بسیار دانا. چه عطارد ستارۀ دبیران و دانشوران است:
مشتری فر و عطاردفطنت است
تحفه هاش از مدحت آرائی فرست.
خاقانی.
رجوع به فطنه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
فطن تر. زیرک تر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ عَ)
فطنت. زیرکی و دانایی و تیزخاطری. (منتهی الارب). حذاقت و فهم. مقابل غباوه. ج، فطن. (از اقرب الموارد). دریافتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغۀ زوزنی) ، دانستن چیزی را. (منتهی الارب). رجوع به فطن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ طِ نَ)
زن زیرک و تیزخاطر و ماهر در امور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به فطن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطن
تصویر بطن
شکم درون چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
هوشمندی در یافتن دانستن فطانت درک کردن، زیرکی هوشمندی، جمع تفظنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطن
تصویر شطن
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطنت
تصویر فطنت
زیرکی، هوشیاری، تیز خاطری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطنه
تصویر فطنه
فطنت در فارسی تیز هوشی زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفطن
تصویر تفطن
((تَ فَ طُّ))
دریافتن، با هوشیاری مطلبی را فهمیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فطنت
تصویر فطنت
((فِ طْ نَ))
زیرکی، هو شیاری، دانایی، جمع فطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وطن
تصویر وطن
میهن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بطن
تصویر بطن
نهان، درون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فتن
تصویر فتن
شمایل، حالت
فرهنگ واژه فارسی سره
دها، زیرکی، هوشیاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد