- فضیح
- رسوا، آنکه کار زشتش فاش شود و نزد مردم شرمنده و بی آبرو شود، بی آبرو، بدنام
معنی فضیح - جستجوی لغت در جدول جو
- فضیح
- رسوا، ولگسار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فضیحت در فارسی: رسوایی
رسوائی، بدنامی
عیب، رسوایی، بدنامی
رسوایی
رسوا کردن، رسوایی
فراخ، وسیع، جای فراخ
شخص بافضل، دارای برتری و فزونی
ویژگی کسی که خوب سخن بگوید و کلامش بدون ابهام باشد، همراه با شیدایی
فضیحت ها، عیب ها، رسوایی ها، بدنامی ها، جمع واژۀ فضیحت
بوی خوش دهنده: در اثنا قصیده ای که به ثنای فایحش موشح دارم، مستمع
جمع فضیحت رسواییها بد نامیها
جمع فضیحه، زنان ولگسار (هرزه خرج)، رسوایی رسوا کننده
زبان آور، خوش سخن، دارای فصاحت
فاضل بنگرید به فاضل و ویسپیر (ولی کامل) زبانزد سوفیانه
ریزه، تراشه، پراشه، پریشان پراکنده، نخستین شکوفه، سوراخ شده، باز شده
دوشاب انگور، می غوه، شیر آبکی، چشم بر کنده، می خرما، شکسته، شکافته
خوی
رسوائی، آشکار کردن بدی کسی را
جای وسیع و فراخ
خوشبویه بویان، تالاب، خوی (عرق)
رسوایی، بدنامی
رسوا کردن، دمیدن سپیده
نکره ای سیمین از نقره (ساخته) سیمین
پر گیاهی، فراخسالی، ارزانی ارزان شدن