جدول جو
جدول جو

معنی فضض - جستجوی لغت در جدول جو

فضض(فِ ضَ)
جمع واژۀ فضه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فضض(فَ ضَ)
ریزه و شکسته. (منتهی الارب) ، قطارۀ آب که وقت طهارت پرد، و منتشر شود، هر منتشر ومتفرق و پریشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرض
تصویر فرض
(پسرانه)
پنداشت، تصور، آنچه به طور موقت به عنوان حقیقت یا واقعیت مطرح می شود بدون آنکه درستی آن ثابت شده باشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضل
تصویر فضل
(پسرانه)
برتری دانش، اخلاق، و هنر، لطف، توجه، رحمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضه
تصویر فضه
(دخترانه)
نقره سیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فضا
تصویر فضا
فضا (Atmosphere) حال و هوا و حس کلی صحنه که متاثر از یک یا مجموعه ای از عوامل زیر است: صحنه آرایی، نوع لباس ها، نوع آرایش و گریم بازیگران، رنگ های به کار رفته در صحنه، سبک بازیگری، زاویه بندی و کادر بندی و نوع حرکت دوربین، نوع تدوین و صدا.در فیلم های تاریخی، فانتزی، ترسناک، علمی- تخیلی و مهیج، فضاسازی بسیار مهم است زیرا بار اصلی این فیلم ها بر دوش فضا سازی است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
جهان سه بعدی بی کران که اجسام و رویدادها در آن هستند یا اتفاق می افتند، ناحیۀ آن سوی جو یا منظومۀ شمسی، محیط مثلاً فضای اختناق آور، ساحت مثلاً فضای منزل دم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیض
تصویر فیض
سود، بهره و فایده، به ویژه از جنبۀ معنوی، کنایه از توفیق، سعادت، در تصوف آنچه به طریق الهام و بدون تحمل زحمت کسب به قلب القا می شود، بخشش، جود، روان گشتن آب، ریزش، آب روان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرض
تصویر فرض
فرضه، محل عرضۀ کالا، بندرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرض
تصویر فرض
آنچه به عنوان واقعیت موجود پذیرفته می شود تا درستی یا نادرستی آن بعداً معلوم شود، فرضیه، تصور
واجب، امر لازم و ضروری، آنچه خداوند بر انسان واجب کرده، فریضه
نوعی خرما
فرض کردن: پنداشتن، گمان کردن، واجب دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفضض
تصویر مفضض
سیم اندود شده، آب نقره داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فَضْ ضَ)
سیم اندود. (صراح). سیم اندود کرده شده. (آنندراج). سیم اندود. نقره گین. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آب نقره داده شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سیم کوفت. (صراح). مرصع به نقره. (ازاقرب الموارد). نقره کوب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لجام مفضض، لگام مرصع به نقره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن چیزی یا قومی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فضاض
تصویر فضاض
شکسته خرده ریز، پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیض
تصویر فیض
بخشش بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
نکره (نقره این واژه سغدی و پارسی است) آسیم سیم از توپال ها، نامی که بر زنان نهند نقره سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضی
تصویر فضی
نکره ای سیمین از نقره (ساخته) سیمین
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه، تراشه، پراشه، پریشان پراکنده، نخستین شکوفه، سوراخ شده، باز شده
فرهنگ لغت هوشیار
میدان و عرصه، فضا در فارسی اسپاش وای دروای، فراخنای گشاده پهن مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند، خوراک در هم خرواک آمیخته، فرمانروا مکان وسیع زمین فراخ ساحت، مکانی که کره زمین در منظومه شمسی اشغال می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضح
تصویر فضح
رسوا کردن، دمیدن سپیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فضل
تصویر فضل
برتری، رجحان، مقابل نقص، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرض
تصویر فرض
گمان و انکار، فرموده و واجب کرده خدای عز و جل بر بندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفضض
تصویر مفضض
نکره اندود سیم اندود نقره اندود شده سیم اندود، آب نقره داده
فرهنگ لغت هوشیار
نشیب پاگاه خولان دارویی است که از پیشاب اشتر سازند پیل زهره چیزی فیل زهره، عصاره گیاه فیل زهره، جمع حضیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفضض
تصویر مفضض
((مُ فَ ضَّ))
نقره اندود شده، سیم اندود، آب نقره داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرض
تصویر فرض
((فَ رْ))
واجب گردانیدن، پنداشتن، آن چه که خداوند بر انسان واجب کرده، گمان، پندار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیض
تصویر فیض
((فَ یا فِ))
بسیار شدن آب، بسیاری، بسیاری آب، ریزش، بخشش، جود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضی
تصویر فضی
((فِ ضّ))
از نقره (ساخته)، سیمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضه
تصویر فضه
((فِ ضِّ))
نقره، سیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضل
تصویر فضل
((فَ ضْ))
کمال، افزونی، رجحان، برتری، نیکویی، بخشش، معرفت، دانش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
((فَ))
مکان فراخ، زمین وسیع، کیهان، آن سوی جوّ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فضا
تصویر فضا
اسپاش، کیهان، فراسو، فرامون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرض
تصویر فرض
انگار، انگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فیض
تصویر فیض
بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
نقره کاری
متضاد: نقره اندود، مطلا، مطلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد