معنی فسین - جستجوی لغت در جدول جو
فسین
(فَ)
از دیهای ساوه. (تاریخ قم)
ادامه...
از دیهای ساوه. (تاریخ قم)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر حسین
حسین
(پسرانه)
نیکو، خوب، مصغر حسن، نام امام سوم شیعیان
ادامه...
نیکو، خوب، مصغر حسن، نام امام سوم شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر فرین
فرین
(دخترانه)
ستوده، یگانه، شکوه دین، با شکوه، شکوهمند، مخفف فروردین ماه اول بهار
ادامه...
ستوده، یگانه، شکوه دین، با شکوه، شکوهمند، مخفف فروردین ماه اول بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر فسون
فسون
افسون، حیله، تزویر، مکر، نیرنگ، دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
ادامه...
افسون، حیله، تزویر، مکر، نیرنگ، دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
فرهنگ فارسی عمید
تصویر پسین
پسین
پَسین
آخرین، پایانی، واپسین، اخیر، آخر، مؤخّر، بازپسین، مقابل پیشین
عصر، وقت بین عصر و مغرب
بعد از دیگری، عقب تر
ادامه...
آخِرین، پایانی، واپَسین، اَخیر، آخِر، مُؤَخَّر، بازپَسین، مقابلِ پیشین
عصر، وقت بین عصر و مغرب
بعد از دیگری، عقب تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فسیل
فسیل
فَسیل
فسیله ها، نهال ها، نهال های خرما، جمع واژۀ فسیله
ادامه...
فَسیلَه ها، نهال ها، نهال های خرما، جمعِ واژۀ فَسیلَه
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فسان
فسان
فَسان
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
ادامه...
سُوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فَسَن، سان، سان ساو، سَنگ ساو، سامیز، مِسَنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویر مسین
مسین
مسی، به رنگ مس، زرد مایل به قرمز، تهیه شده از مس
ادامه...
مِسی، به رنگ مس، زرد مایل به قرمز، تهیه شده از مس
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فسیح
فسیح
فراخ، وسیع، جای فراخ
ادامه...
فراخ، وسیع، جای فراخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویر فسون
فسون
تزویر، نیرنگ، مکر
ادامه...
تزویر، نیرنگ، مکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسان
فسان
افسانه
ادامه...
افسانه
فرهنگ لغت هوشیار
لسین
زباندان زبان دان فصیح: تا سلیمان لسین معنوی در نیاید برنخیزد این دوی. (مثنوی. نیک. 458: 2)
ادامه...
زباندان زبان دان فصیح: تا سلیمان لسین معنوی در نیاید برنخیزد این دوی. (مثنوی. نیک. 458: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مسین
مسین
منسوب به مس ساخته از مس: ظروف مسین
ادامه...
منسوب به مس ساخته از مس: ظروف مسین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیح
فسیح
جای وسیع و فراخ
ادامه...
جای وسیع و فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیخ
فسیخ
سست کار فرو گذارنده
ادامه...
سست کار فرو گذارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسید
فسید
تباه
ادامه...
تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیس
فسیس
سست خرد، سست اندام
ادامه...
سست خرد، سست اندام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیق
فسیق
فاسق بنگرید به فاسق
ادامه...
فاسق بنگرید به فاسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیط
فسیط
بریده جدا شده، دمچه خرما، چیده ناخن
ادامه...
بریده جدا شده، دمچه خرما، چیده ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فطین
فطین
تیز هوش زود یاب زیرک
ادامه...
تیز هوش زود یاب زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فلین
فلین
تازی گشته چوب پنبه
ادامه...
تازی گشته چوب پنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فتین
فتین
گداخته، سنگلاخ سیاه
ادامه...
گداخته، سنگلاخ سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
سفین
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
ادامه...
جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر پسین
پسین
آخرین، متاخر
ادامه...
آخرین، متاخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر حسین
حسین
صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)
ادامه...
صاحب جمال و نیکو، خوب (نام امام سوم شیعیان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسیل
فسیل
آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
ادامه...
آثار و بقایای موجودات زنده قدیم مانند استخوان، دندان، صدف و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر فسان
فسان
((فَ))
افسان، سنگی که با آن کارد یا شمشیر را تیز کنند
ادامه...
افسان، سنگی که با آن کارد یا شمشیر را تیز کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویر فسیح
فسیح
((فَ))
فراخ، جای فراخ و وسیع
ادامه...
فراخ، جای فراخ و وسیع
فرهنگ فارسی معین
تصویر فسیل
فسیل
((فُ))
سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است
ادامه...
سنگواره، بقایای موجودات زنده دوران گذشته که در طبقات مختلف زمین به جا مانده است
فرهنگ فارسی معین
تصویر فسون
فسون
((فُ))
مکر، تزویر، سحر، جادو، افسون
ادامه...
مکر، تزویر، سحر، جادو، افسون
فرهنگ فارسی معین
تصویر سفین
سفین
((سَ فِ))
شکافنده
ادامه...
شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویر دسین
دسین
((دَ))
دسینه، خم شراب، سرکه و غیره
ادامه...
دسینه، خُم شراب، سرکه و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویر حسین
حسین
((حُ سَ یا س ِ))
مصغر حسن
ادامه...
مصغر حسن
فرهنگ فارسی معین
تصویر پسین
پسین
((پَ))
آخرین، متأخر، زمان بین ظهر و غروب و عصر
ادامه...
آخرین، متأخر، زمان بین ظهر و غروب و عصر
فرهنگ فارسی معین
تصویر پسین
پسین
اخیر، آخرین، آخر، عصر، آخری، بعدی
ادامه...
اخیر، آخرین، آخر، عصر، آخری، بعدی
فرهنگ واژه فارسی سره