جدول جو
جدول جو

معنی فسیفسه - جستجوی لغت در جدول جو

فسیفسه
(فُسَ فِ سَ)
فسیفساء. رجوع به فسیفساء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فسیله
تصویر فسیله
گله، رمه، گلۀ اسب، گروه اسبان، زرنگ، کراع، نسیله، برای مثال ز هر سوی بودش فسیله یله / به شهر اندر آورد یکسر گله (فردوسی - ۱/۳۱۸ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دسیسه
تصویر دسیسه
مکر و حیلۀ پنهانی، کاری که پنهانی و از روی مکر و دشمنی انجام بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده، گول خورده، کنایه از شیفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فسیله
تصویر فسیله
نهال خرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریسه
تصویر فریسه
جانوری که به وسیلۀ حیوانی درنده شکار شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(فِ / فَ تَ / تِ)
فریب خورده. گول خورده. (فرهنگ فارسی معین) :
شما فریفتگان پیش او همی گفتید
هزار سال فزون باد عمر سلطان را.
ناصرخسرو.
، مغبون. زیان دیده، شیفته. شوریده. عاشق شیدا. (فرهنگ فارسی معین).
ترکیب ها:
- فریفته شدن. فریفته شده. فریفته گردیدن. رجوع به همین مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(فُ لَ فَ لَ / لِ)
میوۀ درخت عود است و آن را ثمرهالعود گویند، و در لغت اندلس نانخواه را که زنیان باشد فلیفله خوانند. (برهان). ننه حوا. (فرهنگ فارسی معین). و بعضی ثمر پنجگشت را فلیفله خوانند. (اختیارات بدیعی)
لغت نامه دهخدا
(فُ سَ فِ)
فسیفسه. قطعات کوچک از رخام و جز آن که به یکدیگر ترکیب شوند و محوطۀ خانه ها را از درون زینت دهند و گویند اصل لغت رومی است. (از اقرب الموارد). خرزه و مهره های رنگارنگ که بر دیوارهای خانه از درون پهلوی یکدیگر نشانند و صور و نقوش برآرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فِفِ سَ)
در پهلوی اسپست از زبان پهلوی بهیئت اسپسته یا پسپسته وارد سریانی شده و از سریانی به زبان عربی درآمده فصفصه شده. (از حاشیۀ برهان نقل از هرمزدنامه). سپست تر. (منتهی الارب). علفی است که به عربی رطبه و به ترکی یونجه گویند و فصفصه معرب آن است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فلیفله
تصویر فلیفله
گیاه مشیانه (نه نه حوا)، نانخواه ننه حلوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
فریب خورده گول خورده، مغبون زیان دیده، شیفته شوریده عاشق شیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیفه
تصویر نسیفه
سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسافس
تصویر فسافس
ساس از خرفسترام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیله
تصویر فسیله
کویک خرد خرما بن خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فس فس
تصویر فس فس
در تداول عامه، بکندی و به تانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث فریس از ریشه پارسی اسپ شناس زن، دریده از هم دریده، شکار مونث فریس، جانوری که حیوانی درنده آن را صید کرده از هم دریده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیفه
تصویر سفیفه
زیغ از برگ خرما، تنگ پالان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیفه
تصویر اسیفه
زمین شور کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسیفساء
تصویر فسیفساء
تازی گشته - خرده کاشی خرده سنگ، کرم کاهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسفسه
تصویر فسفسه
پارسی تازی گشته اپستا اسپست از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسیسه
تصویر خسیسه
فرومایگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیفه
تصویر حسیفه
خشم، کینه، دشمنی، فرو ریخته میوه افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیسه
تصویر دسیسه
آنچه از دشمنی که پنهان شده باشد، مکر و حیله را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفته
تصویر فریفته
((فِ یا فَ تِ))
فریب خورده، گول خورده، شیفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دسیسه
تصویر دسیسه
((دَ س))
حیله و مکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فس فس
تصویر فس فس
((فِ سْ فِ))
به کندی، آرام آرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریسه
تصویر فریسه
((فَ س))
مؤنث فریس، شکاری که کشته و از هم دریده شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسیله
تصویر فسیله
((فَ لِ))
رمه، گله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسیله
تصویر فسیله
نهال خرما، جمع فسیل، فسائل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسیسه
تصویر خسیسه
((خَ س))
مؤنث خسیس، جمع خسایس
فرهنگ فارسی معین
دلباخته، شوریده، شیدا، شیفته، غاوی، مجذوب، مفتون، وامق، فریب خورده، گول خورده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کندکار
فرهنگ گویش مازندرانی
گنجشک بسیار کوچک و حشره خوار، سوت سوتک سوتی که از ساقه ی گیاهان به ویژه گندم و جو درست
فرهنگ گویش مازندرانی