رنگی است سبز به زردی مائل مشابه به رنگ مغز پسته و این معرب پسته ای است. (غیاث). به رنگ پسته. سبز روشن. (یادداشت بخط مؤلف). آنچه به رنگ فستق باشد و به سبزی زند، گویند: جبه فستقیه. (از اقرب الموارد) : ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود مر درخت باغ رازو باغ شد زینت پذیر. سوزنی. کرتۀ فستقی بدرد چرخ تا بمرغ نواگر اندازد. خاقانی. کله کج کرده می آیی قبای فستقی در بر کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد. خاقانی. این فندق شکل فستقی رنگ بر فندقی سرم زند سنگ. نظامی. رجوع به فستق شود
رنگی است سبز به زردی مائل مشابه به رنگ مغز پسته و این معرب پسته ای است. (غیاث). به رنگ پسته. سبز روشن. (یادداشت بخط مؤلف). آنچه به رنگ فستق باشد و به سبزی زند، گویند: جبه فستقیه. (از اقرب الموارد) : ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود مر درخت باغ رازو باغ شد زینت پذیر. سوزنی. کرتۀ فستقی بدرد چرخ تا بمرغ نواگر اندازد. خاقانی. کله کج کرده می آیی قبای فستقی در بر کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد. خاقانی. این فندق شکل فستقی رنگ بر فندقی سرم زند سنگ. نظامی. رجوع به فستق شود
افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید: - کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند: زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای. منوچهری. - مارفسای، آنکه مار را افسون کند: مارفسای ارچه فسونگر بود رنجه شود روزی از مار خویش. ناصرخسرو. آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه. خاقانی. رجوع به فساییدن شود
افسونگر و رام کننده. (برهان). افسون کننده. (انجمن آرا). بصورت ترکیب با کلمات دیگر آید: - کژدم فسای، آنکه به افسون کژدم را بند کند: زآنکه زلفش کژدم است و هرکه را کژدم گزد مرهم آن زخم را کژدم نهد کژدم فسای. منوچهری. - مارفسای، آنکه مار را افسون کند: مارفسای ارچه فسونگر بود رنجه شود روزی از مار خویش. ناصرخسرو. آمد آن مار اجل هیچ عزیمت دانید که بخوانید بدان ؟ مارفسایید همه. خاقانی. رجوع به فساییدن شود
خوردن شتران حوذان تر را و فربه شدن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خون و مانند آن در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). قبول کردن چیزی آب را و سیرآب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسقی الماء و الصبغ اذا تشرّبه (اقرب الموارد)
خوردن شتران حوذان تر را و فربه شدن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، خون و مانند آن در خویشتن چیدن. (تاج المصادر بیهقی). قبول کردن چیزی آب را و سیرآب شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسقی الماء و الصبغ اذا تشرَّبه ُ (اقرب الموارد)
جامه برنگ گل کافشه: فلک مفرش خود خسقی شفق دار است برای استر صوف و حبر اخضر ما. نظام قاری. برق والا و شعلۀ خسقی از ته جامه ها زبانه زدند. نظام قاری. ابر کرباس و شفق خسقی و سامست سمور صبح قاقم شمر و حبر پر از موج بهار. نظام قاری
جامه برنگ گل کافشه: فلک مفرش خود خسقی شفق دار است برای استر صوف و حبر اخضر ما. نظام قاری. برق والا و شعلۀ خسقی از ته جامه ها زبانه زدند. نظام قاری. ابر کرباس و شفق خسقی و سامست سمور صبح قاقم شمر و حبر پر از موج بهار. نظام قاری
از ریشه پارسی پسته ای، رنگ مغز پسته ای منسوب به فستق پسته یی، رنگی است سبز بزردی مایل شبیه برنگ مغز پسته: ماه تمام بر فلک سبز پوش نیست چون عارض تو پیش خط سبز فستقی
از ریشه پارسی پسته ای، رنگ مغز پسته ای منسوب به فستق پسته یی، رنگی است سبز بزردی مایل شبیه برنگ مغز پسته: ماه تمام بر فلک سبز پوش نیست چون عارض تو پیش خط سبز فستقی