- فزون
- زاید
معنی فزون - جستجوی لغت در جدول جو
- فزون
- افزون، بیش، بیشتر، افزاینده، پسوند متصل به واژه به معنای بیشترشونده مثلاً روزافزون
- فزون
- علاوه، بیش، زیاد
- فزون ((فُ))
- بیش، زیاد، بسیار، در ترکیب با واژه های دیگر معنای افزاینده می دهد، افزون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
افزونی، فراوانی، بسیاری، کنایه از برتری، زیادی، اضافی، مازاد، کنایه از حرص
افزونی، بیشی، زیادتی، بسیاری
بیش، زیاد
بیش، بیشتر، افزاینده، پسوند متصل به واژه به معنای بیشترشونده مثلاً روزافزون
بیش، زیاد، بسیار، در ترکیب با واژه های دیگر معنای افزاینده می دهد، فزون
فندها
جمع رزن، پشته های آبگیر
افسون، حیله، تزویر، مکر، نیرنگ، دمدمه، کلماتی که جادوگران و عزائم خوانان هنگام جادو کردن به زبان می آورند، سحر، جادو
در فتنه انداختن، در فتنه افتادن، مفتون شدن
فن ها، صنعت ها، بندها، نیرنگ ها، جمع واژۀ فن
افزودن، زیاد کردن، زیاده کردن، بیشتر کردن، بیشتر شدن، افزون شدن
آزمودن، آشوب افکندن، در آشوب افتادن
زیاده کردن، مزید کردن
شیوه ها، روشها، آداب و اصول
تزویر، نیرنگ، مکر
((مِ زُ))
فرهنگ فارسی معین
ذره ای بنیادی با بر هم کنش های هسته ای قوی و عدد بار یونی صفر و جرمی بین الکترون و نوکلئون. (فیزیک)، محل تهیه و فروش لباس
بت، جائی که در آن بتها را گرد بیاورند و آراسته کنند
زان، از آن، بهره، حصه، قسمت، برای مثال به چشم اندرون دیده از زون اوست / به جسم اندرون جنبش از خون اوست (عنصری - ۳۵۲ حاشیه)
بهره، قسمت
آپاندیس
آپاندیسیت
قدرت طلب
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
روز به روز پیشرفت کننده، آنچه روز به روز بر آن افزوده می شود، نام دختر کانون، سپهسالار ماچین در داستان سمک عیار
مازاد، اضافی