مقابل اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابل اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
مقابلِ اصل، آنچه بخشی از چیز دیگر است، مقابلِ اصل، شاخه، شاخ درخت، نتیجه، محصول، برای مِثال مروت زمین است و سرمایه زرع / بده کاصل خالی نماند ز فرع (سعدی۱ - ۱۵۱)، سود
فزیعتر. (از یادداشت دهخدا) ، یک طرف انداختن. دور انداختن. (ناظم الاطباء). افکندن و رها کردن است. (مجمع الفرس بنقل شعوری) ، چسبیدن، بستن. (ناظم الاطباء) ، محکم نگاه داشتن. (ناظم الاطباء)
فزیعتر. (از یادداشت دهخدا) ، یک طرف انداختن. دور انداختن. (ناظم الاطباء). افکندن و رها کردن است. (مجمع الفرس بنقل شعوری) ، چسبیدن، بستن. (ناظم الاطباء) ، محکم نگاه داشتن. (ناظم الاطباء)
پناه جای. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). ملجاء. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع در آن یکسان است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پناهگاه. (غیاث) : ای ملک زدایندۀ هر ملک زدایان ای چارۀ بیچاره و ای مفزع زوار. منوچهری. مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوندو مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 282)
پناه جای. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). ملجاء. مذکر و مؤنث و واحد و تثنیه و جمع در آن یکسان است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پناهگاه. (غیاث) : ای ملک زدایندۀ هر ملک زدایان ای چارۀ بیچاره و ای مفزع زوار. منوچهری. مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوندو مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 282)
پناهجای پناهگاه پناهگاه پناه جای ملجا: (مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوند و مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد،) (کلیله. مصحح مینوی. 282)
پناهجای پناهگاه پناهگاه پناه جای ملجا: (مثل کسی که دشمنان غالب و خصوم قاهر بدو محیط شوند و مفزع و مهرب از همه جوانب متعذر باشد،) (کلیله. مصحح مینوی. 282)