- فریفتگی
فریب خوردگی، شیفتگی
معنی فریفتگی - جستجوی لغت در جدول جو
- فریفتگی (فِ / فَ تَ / تِ)
شغف. اغترار. (یادداشت بخط مؤلف). گول خوردگی. فریب خوردن
- فریفتگی
گول خوردنی، فریب خوردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(فَ هَِ تَ)
لغت نامه دهخدا
پروردگی. پرورش یافته بودن: هیچ کس را این فروتنی و فرهختگی و سلامت نفس و سماجت طبع نیست که شتر راست. (مرزبان نامه). رجوع به فرهختن و فرهخته شود
(دَرْ، رَ تَ / تِ)
لغت نامه دهخدا
حالت دررفته. از بند بیرون آمدن استخوان. انفکاک. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دررفتن شود
(دَرْ تَ / تِ)
لغت نامه دهخدا
عقل. فراست. زیرکی. (ناظم الاطباء). نظار. (از منتهی الارب). فهم. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
دادگر شاهی کز دانش و دریافتگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود.
منوچهری
دادگر شاهی کز دانش و دریافتگی
سخنی بر دلش از ملک معما نشود.
منوچهری
(فِ / فَ)
لغت نامه دهخدا
فریبنده. (فرهنگ فارسی معین). فریب دهنده. (یادداشت مؤلف). فریفتکار. رجوع به فریفتن و فریفتگار شود
(هَُ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
فریبنده. مکار. حیله گر. (فرهنگ فارسی معین) : احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد. (تاریخ بیهقی)
فریبنده مکار حیله گر: و احمق کسی است که دل درین گیتی غدار فریفتگار بندند
