بایع. کسی که چیزی را فروخته یا میفروشد. (ناظم الاطباء). بایع. مقابل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف) : نبینید کایدر فروشنده ام ؟ ز بهر خور خویش کوشنده ام ؟ فردوسی. فروشنده ام هم خریدار جوی فزاید مرا نزد کس آبروی. فردوسی. فروشنده ام هم خریدار نیز فروشم، بخرم ز هر گونه چیز. فردوسی. فروشندۀ گوهر آمد پدید متاع ازفروشنده باید خرید. نظامی. رجوع به فروش شود
بایع. کسی که چیزی را فروخته یا میفروشد. (ناظم الاطباء). بایع. مقابل خریدار. (یادداشت بخط مؤلف) : نبینید کایدر فروشنده ام ؟ ز بهر خور خویش کوشنده ام ؟ فردوسی. فروشنده ام هم خریدار جوی فزاید مرا نزد کس آبروی. فردوسی. فروشنده ام هم خریدار نیز فروشم، بخرم ز هر گونه چیز. فردوسی. فروشندۀ گوهر آمد پدید متاع ازفروشنده باید خرید. نظامی. رجوع به فروش شود
خوب رو، نیکو سیرت با ادب فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
خوب رو، نیکو سیرت با ادب فِرِشتِه، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، اَمشاسپَند، طایِرِ قُدس، مَلَک، فِریشتِه، اَمَهراَسپَند، طایِرِ فَلَک