- فرهنجه
- باادب، خوش خو، نیکوسیرت
معنی فرهنجه - جستجوی لغت در جدول جو
- فرهنجه
- با ادب مودب، خوش خلق خوشخوی
- فرهنجه ((فَ هَ جِ))
- با ادب، نیکو سیرت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرهنگ، علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت، کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آن ها باشد، لغت نامه
فرنگیان
تبریک، مبارک
ارزانی آسانی زیست
آراسته و منظم و با طراوت
ادب کننده، تربیت کننده
مبارک، میمون، خجسته، خوشبخت
خوب رو، نیکو سیرت
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
با ادب
فرشته، موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، امشاسپند، طایر قدس، ملک، فریشته، امهراسپند، طایر فلک
برکنده، کنده شده، فرسوده، کهنه شده
سرانگشتان، پنجۀ دست، کنایه از زور، نیرو، قدرت، زبردست، برای مثال جنگ و زورآوری مکن با مست / پیش سرپنجه در بغل نه دست (سعدی - ۱۷۸)
از مردم فرانسه، زبان مردم فرانسه مثلاً کلاس فرانسه
مربوط به فرهنگ، کسی که در آموزش وپرورش کار می کند، معلم، مربی، شخص بافرهنگ و باادب
شاخۀ پاجوش درخت که آن را در زمین می خواباندند و قسمت پایین آن را زیر خاک می کردند تا ریشه بدواند، شاخۀ تاک که در زیر زمین می کردند و سر آن را از جای دیگر بیرون می آوردند، فرنج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفج، سکاچه، برفنجک، برخفج، فدرنجک، خفتک، خفتو، کرنجو، درفنجک، فرنجک، برغفج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، خفج، سکاچه، برفنجک، برخفج، فدرنجک، خفتک، خفتو، کرنجو، درفنجک، فرنجک، برغفج
فرسوده کهنه شده
پلید بد، بد بوی متعفن
فراهت در فارسی زیرکی، استادگی، نیک رفتاری، شادمانی
آنکه در پی دانش و دانش آموزی بود
ادب کرده تادیب شده، خوشخو کرده، دانش آموخته تعلیم یافته
ادب کننده مودب مربی
ادب کرده مودب، ادب آموخته ادیب، علم آموخته عالم
چوبی که در پس در اندازند تا گشوده نشود، سکان کشتی، بادبان کشتی، واحد برای شمارش کشتی و هواپیما: دو فروند کشتی سه فروند هواپیما
میمون، مبارک، همایون، مبارکی، خجستگی، میمنت