جدول جو
جدول جو

معنی فرنورا - جستجوی لغت در جدول جو

فرنورا
نوعی از صدف است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنود
تصویر فرنود
(پسرانه)
برهان، دلیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنوش
تصویر فرنوش
(دخترانه و پسرانه)
شکوه، نام پادشاه باستانی ماد، نوشنده شکوه و جلال، عقل فلک قمر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنواز
تصویر فرنواز
(دخترانه)
مرکب از فر (شکوه) + نواز (ریشه نواختن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنگار
تصویر فرنگار
(دخترانه)
دارای نقش ونگار با شکوه و زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلورا
تصویر فلورا
(دخترانه)
فلوریا، در رم باستان، الاهه گلها و بارآوری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرهور
تصویر فرهور
(دخترانه)
دارای شکوه و جلالی چون ورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروزا
تصویر فروزا
(دخترانه)
تابان، درخشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنیا
تصویر فرنیا
(دخترانه)
نامی برای پسران، اصیل، دارنده اصل و نسب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنوشا
تصویر فرنوشا
(دخترانه)
شکوه و عظمت ابدی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فروار
تصویر فروار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار، پربار، پرواره، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه، برای مثال آن کن که بدین وقت همی کردی هر سال / خزپوش و به کاشانه شو از صفه و فروار (فرخی - ۱۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراوار
تصویر فراوار
بالاخانه، خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، خانۀ تابستانی، بالاخانۀ بادگیردار
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنورد
تصویر پرنورد
پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرشکنج، پرکوس، پرماز، انجوخیده، آژنگ ناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راورا
تصویر راورا
خارپشت، جوجه تیغی، زافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنور
تصویر پرنور
بسیار روشن، دارای روشنایی بسیار
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
گوینده و حیوان ناطق. (آنندراج).
- جانور فرگویا، حیوان ناطق که انسان باشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غنم است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
اسم رومی جوز است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فْرَ / فِ رَ شَ وَ)
نام یکی از پسران گشتاسب معاصر زردشت که صورت اوستایی آن فرش هام ورته بوده است. رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 363 و نیز رجوع به فرشیدورد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ری وَ)
راستی در دین و درستی در اعتقاد. (برهان). ظاهراً مصحف فربودی است. رجوع به فربودی، فرهودی و فریور شود
لغت نامه دهخدا
(فَ زَ)
قریه ای است به شش فرسنگ ونیمی جنوب شرقی فارغان. (از فارسنامۀ ابن بلخی)
لغت نامه دهخدا
(پُنَ وَ)
پرچین و پرشکنج. پرآژنگ. پرشکن
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بالا خانه تابستانی را گویند و به این معنی به حذف الف اول هم آمده است که فروار باشد. (برهان). فربال. فرباله. پروار. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به پروار شود
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ)
کسی که تنها نوازد و احتیاج به دمکش ندارد. (آنندراج) :
نو بلبل نطقم همه جا فردنوا بود
این شوخ زبان رشک هم آواز ندانست.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 33 تن سکنه است. از قنات مشروب میشود و محصول عمده آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فردنوا
تصویر فردنوا
کسی که تنها نوزاد و احتیاج به دمکش نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوره
تصویر فرفوره
لاتینی تازی گشته شسن ارغوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (مخصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفوری
تصویر فرفوری
((فُ))
چینی (ظروف)، ظروف چینی ژاپن (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنود
تصویر فرنود
دلیل، برهان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرتور
تصویر فرتور
نگاره، عکس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراوری
تصویر فراوری
تولید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنودن
تصویر فرنودن
اثبات کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تولید، ساخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کم کم، آهسته آهسته
فرهنگ گویش مازندرانی