جدول جو
جدول جو

معنی فرنخه - جستجوی لغت در جدول جو

فرنخه
(فَ نَ خَ)
نرمی سپس سختگی، آرامش بعد رمیدگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخه
تصویر فراخه
راست شدن موی بر اندام از لرزه و ترس
فرهنگ فارسی عمید
جایی است که نامش در شعر هذیل آمده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ)
سنان پهن. (منتهی الارب). سنان عریض. (اقرب الموارد) ، مؤنث فرخ. ج، فراخ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فُ نی یَ)
کاک. نان خشک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ ثَ)
فروکوفتن. (منتهی الارب). فرس. (اقرب الموارد) ، شکستن. (منتهی الارب) ، قطعه قطعه کردن. (اقرب الموارد). پاره کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
نام ولایتی است و بندری بر ساحل دریای فرنگ. (برهان). بندر نیست، همان کشور فرانسه است: بر قسطنطنیه بگذرد و زمین برجان و فرنجه و شمال اندلس، و به دریای محیط رسد. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 200)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ سَ)
خوبی تدبیر: فرنسهالمراءه، خوبی تدبیر وی در امور خانگی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ خَ / خِ)
موی بر اندام راست شدن. فراخیدن. (یادداشت بخط مؤلف). قشعریره. (منتهی الارب). رجوع به فراخیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ شَ)
فرونشستن سردی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اتساع. سعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ ءَ)
فراخی. گشاده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ / نِ)
به معنی لعنت و نفرین باشد. (برهان). مصحف ’فریه’. (حاشیۀبرهان چ معین از سراج اللغات). رجوع به فریه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرسخه
تصویر فرسخه
فرو نشستن چون فرو نشستن یا بریدن تب، فراخاندن فراخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنجه
تصویر فرنجه
فرنگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسه
تصویر فرنسه
آراییدن آراسته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
جوجه ماده مونث فرخ و نیزه پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنیه
تصویر فرنیه
از ریشه لاتینی نان تنوری کاک نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
موی بر اندام راست شدن قشعریره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخه
تصویر فراخه
((فَ خِ))
لرزه، رعشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرنه
تصویر فرنه
لعنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره