جدول جو
جدول جو

معنی فرنجیه - جستجوی لغت در جدول جو

فرنجیه
(فِ رَ جی یَ)
نوعی ماشین جنگی. افرنجیه. (دزی ج 2 ص 262). رجوع به افرنجیه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنگیز
تصویر فرنگیز
(دخترانه)
فرنگیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرنگیس
تصویر فرنگیس
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر افراسیاب تورانی و همسر سیاوش و مادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رنجیده
تصویر رنجیده
آزرده، دل تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنجیده
تصویر فرهنجیده
تربیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
درهم کشیده، فشرده، افسرده، برای مثال جان ترنجیده و شکسته دلم / گویی از غم همی فروگسلم (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
باادب، خوش خو، نیکوسیرت
فرهنگ فارسی عمید
(فُ نی یَ)
کاک. نان خشک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مخالف و خودرای باشد. (صحاح الفرس). ظاهراً مصحف پرمخیده باشد
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
نام ولایتی است و بندری بر ساحل دریای فرنگ. (برهان). بندر نیست، همان کشور فرانسه است: بر قسطنطنیه بگذرد و زمین برجان و فرنجه و شمال اندلس، و به دریای محیط رسد. (التفهیم ابوریحان بیرونی ص 200)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
قسمتی از آسیای صغیر است که حدود آن متغیر بوده. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
منسوب به فرنجه که ولایتی است و جمعی از رومیان بدانجا منسوب اند. (سمعانی). رجوع به فرنگی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ جی یَ / یِ)
نوعی جامۀ پشمین فراخ با آستینهای گشادۀ بسیار دراز که از سرانگشتان درمیگذشته و منتهاالیه یعنی دهانۀ آستینها بسته بوده است. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرجی شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ دی یَ)
از پرند فارسی. (یادداشت به خط مؤلف) : و فی نقوشه الفرندیه مشابه للب ناب السمک الذی تجلبه البغاریه الی خوارزم. (از الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرنیه
تصویر فرنیه
از ریشه لاتینی نان تنوری کاک نان کلیچه گرد و بزرگ، جمع فرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروسیه
تصویر فروسیه
از ریشه پارسی فروسه بنگرید به فروسه و دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
با ادب مودب، خوش خلق خوشخوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهنجیده
تصویر فرهنجیده
ادب کرده تادیب شده، خوشخو کرده، دانش آموخته تعلیم یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشایه
تصویر فرشایه
پارسی تازی گشته فرچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراشیه
تصویر فراشیه
تیره گیاهی پروانه واران
فرهنگ لغت هوشیار
فتال سروده ها مونث فراقی. یا اشعار فراقیه. اشعاری که مشتمل بر فراق و دوری از معشوق باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنجه
تصویر فرنجه
فرنگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرنایه
تصویر صرنایه
پارسی تازی گشته سورنای
فرهنگ لغت هوشیار
سخت درهم کشیده و کوفته، چین بهم رسانیده بر چین و شکن، درشت گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرنسیه
تصویر فرنسیه
زبان فرانسوی، زن فرانسوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنجیده
تصویر رنجیده
آزرده دلتنگ
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افرنجی
تصویر افرنجی
فرنگی اروپایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترنجیده
تصویر ترنجیده
((تَ رَ دِ))
سخت درهم کشیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجیده
تصویر رنجیده
((رَ دِ یا دَ))
آرزده، دلتنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنجیده
تصویر فرهنجیده
((فَ هَ دِ))
تربیت شده، علم آموخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرهنجه
تصویر فرهنجه
((فَ هَ جِ))
با ادب، نیکو سیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رنجیده
تصویر رنجیده
معذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنایش
تصویر فرنایش
استدلال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرنشین
تصویر فرنشین
رئیس، رییس
فرهنگ واژه فارسی سره