جدول جو
جدول جو

معنی فرموک - جستجوی لغت در جدول جو

فرموک
گردنا، نوعی اسباب بازی شبیه دوک که دور خود می چرخد، گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شده باشد
تصویری از فرموک
تصویر فرموک
فرهنگ فارسی عمید
فرموک
(فَ)
گروهۀ ریسمان ریسیده شده را گویند که بر دوک پیچیده شده باشد. (برهان) :
مشغول پنبه چرخ و ندانسته کآفتاب
فرموک اخترانش بدزدد زدوکدان.
اثیر اخسیکتی.
سراپایت یکی گردد چو فرموک
چو مردان ترک گیری پنبه و دوک.
عطار.
، چوبی را نیز گویند به اندام مخروطی که طفلان ریسمانی را بر آن پیچند و از دست گذارند تا روی زمین به چرخ درآید. (برهان). فرفروک. فرفر. فرفره. بادفر. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
فرموک
گروهه ریسمان ریسیده که بر دوک پیچیده باشند، چوبی بشکل مخروط که کودکان ریسمان بدان پیچند و از دست گذارند تا در روی زمین بچرخ در آید
فرهنگ لغت هوشیار
فرموک
((فَ))
گروهه ریسمان ریسیده که در دوک پیچیده باشند، چوبی به شکل مخروط که کودکان ریسمان پیچند و از دست گذارند تا در روی زمین به چرخ درآید
تصویری از فرموک
تصویر فرموک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراوک
تصویر فراوک
(پسرانه)
اوستایی نام پسر نساک و سیامک در داستان آفرینش اوستا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرتوک
تصویر فرتوک
(دخترانه)
پرستو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانند co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده، سرمشق
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. این گیاه بسیار معطر است و در حقیقت یکی از گونه های مریم گلی است و بر اثر پرورش وکشت های متوالی بارتفاعی بالغ بر یک متر وحتی بیشتر میرسد. مرموک در اکثر نقاط اروپا و آسیا (از جمله ایران) میروید. برگهایش متقابل و دارای دمبرگ مشخص و بطرز نامساوی دندانه دار و بزرگ و بیضوی و خشن است. گلهایش که سفید رنگ مایل به هستند ومعطر میباشند بوضع زیبایی در انتهای ساقه ظاهر میشوند. از تقطیر سر شاخه های گل دار این گیاه اسانس گیری میشود. در اسانس آن اترهای مختلف از قبیل اسکلارئول و سدرن وجود دارد. از برگهای مرموک در تداوی بعنوان مقوی و ضد تشنج و تسکین حملات سیاه سرفه و رفع نزله استفاده میکنند و بعلاوه از سرشاخه های گل دارش جهت معطر ساختن بعضی ورموت ها و شرابها و لیکورها استفاده میشود. اسانس آن در عطر سازی خصوصا ساختن ادوکلنی مصرف دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
((فَ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرتوک
تصویر فرتوک
((فَ))
پرستو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
((فُ))
نمونه، سرمشق، دستور (واژه فرهنگستان)، رمز، نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی، نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
سانیز، ساختاره، ریختار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
Formula
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formule
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
rumus
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
สูตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fomula
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formül
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
公式
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
公式
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
נוסחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
공식
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
формула
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
सूत्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formule
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formula
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fórmula
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
формула
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
formuła
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
Formel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
fórmula
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
সূত্র
دیکشنری فارسی به بنگالی