- فرفره
- در کارها و گفته ها و نوشته ها تعجیل و شتاب باشد، نوعی اسباب بازی که وقتی آن را بچرخانند تا مدتها می چرخد
معنی فرفره - جستجوی لغت در جدول جو
- فرفره ((فِ فِ رِ))
- هر چیز سبک و پردار که توسط باد دور خود بچرخد، بادفر و فرفروک نیز گفته اند
- فرفره
- نوعی اسباب بازی کاغذی سبک و پره دار که بر اثر جریان باد دور خود می چرخد، مازالاق، پرپره، فرفروک، یرمع، بادفر، بادفره
برای مثال با بی قرار دهر مجوی ای پسر قرار / عمرت مده به باد به افسون و فرفره (ناصرخسرو۱ - ۴۳۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سبوس آرد گندم یا آرد جو، برای مثال آن یکی می خورد نان فخفره / گفت سائل چون بدین استت شره (مولوی - ۷۸۸)
سبوس آرد (گندم جو) نخاله، نخاله زنگ زده، کهنه و مانده
ماده ملون که قدما آن را نوعی صدف استخراج می کردند، رنگ سرخ که به بنفش زند ارغوانی، خرفه
لاتینی تازی گشته شسن ارغوانی
مجعد (موی)
از ریشه پارسی خرفه خورانیدن، خرفه به کابردن: در خوالیگری
پارسی تازی گشته از فرفره و از فرفار باد نما، یک درخت فرفار
تند نوشتن، تند خواندن
صدایی که هنگام عطسه کردن یا غذا خوردن و مانند آن شنیده می شود، به تندی، برای مثال برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت / برفور این قصیدۀ مطبوع آبدار (انوری - ۱۶۰)
فرفره بی تقارن بنگرید به فرفره بی تقارن
فرفره هم افت