جدول جو
جدول جو

معنی فرفخیز - جستجوی لغت در جدول جو

فرفخیز(فَ فَ)
تخمی است که آن را خرفه گویند و فرفخ نیز خوانند و به عربی بقلهالحمقاء گویند. (برهان). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفهن و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرنگیز
تصویر فرنگیز
(دخترانه)
فرنگیس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
فراوانی، گشادگی، وسعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرخیز
تصویر زرخیز
ویژگی معدن یا زمینی که از آن زر به دست آید، ویژگی زمین حاصل خیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراویز
تصویر فراویز
پراویز، سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پریز، فرویز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرویز
تصویر فرویز
سجاف جامه، پارچۀ باریک و دراز که در کنارۀ جامه یا دوختنی دیگر از همان رنگ یا رنگ دیگر دوخته می شود، پروز، پراویز، پری
فرهنگ فارسی عمید
(خِ عَ نَ وَ)
دیاری که مرد و پهلوان و بهادر پرورد: سیستان ولایتی مردخیز است. (حدود العالم). رجوع به مرد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ)
بقلهالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه). فرفخ. فرفخیز. فرفخین. فرفهن. فرفه. فرفین. فرفینا. پرپهن. رجوع به این مدخل ها شود
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
نام قومی از تخس. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(فَ یَ)
نام دهی که متعلق به قوم فراخیه بوده است. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
سجاف جامه و غیر آن. (برهان). به حذف الف نیز آمده است. (آنندراج). وژنگ. لبه. حاشیه. سجاف. (یادداشت مؤلف). پروز. فرویز. (حاشیۀ برهان چ معین) : جمعی آمدند از عراق و شیخ ما را فرجیی آوردند سخت خوب و صوفیانه به فراویز. (اسرارالتوحید).
این فراویزی و آن بازافکنی خواهد ز من
من ز جیب آسمان یک شانه دان آورده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(فَ فَ)
بقلهالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فرفخ و فرفخیز و پرفهن و پرپهن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زر خیز
تصویر زر خیز
زمینی که پر منافع و سود انگیز و برومند باشد
فرهنگ لغت هوشیار
گشادگی فراخا فراخنا وسعت، پهنا، فراوانی وفور مقابل قحط تنگی، افزونی بیشی. یا فراخی چشم. گشادگی چشم، خوشخویی، وفاداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفیر
تصویر فرفیر
لاتینی تازی گشته خرفه از گیاهان خرفه بقله الحمقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفری
تصویر فرفری
مجعد (موی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفری
تصویر فرفری
((فِ فِ رْ))
موی مجعد، موی پر پیچ و تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
((فَ))
گشادگی، وسعت، پهنا، فراوانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرخیز
تصویر زرخیز
((زَ))
معدنی که دارای طلا باشد، زمینی که از آن سود بسیار به دست آید، خطه زرخیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفین
تصویر فرفین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن،، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فراویز
تصویر فراویز
((فَ))
فرویز، پروز، سجاف، سجاف لباس
فرهنگ فارسی معین
حاشیه، یراق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Flamboyance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyance
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چشمه و مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
exuberância
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
яркость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
Auffälligkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
przepych
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
пишність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
flamboyancia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
sfarzosità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
praal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
चमक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فراخی
تصویر فراخی
kemewahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی