جدول جو
جدول جو

معنی فرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرفتن
فریفتن، حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن
تصویری از فرفتن
تصویر فرفتن
فرهنگ فارسی عمید
فرفتن
فریب دادن گول زدن گمراه کردن، مغبون کردن، فریب خوردن گول خوردن: بمدارای هیچکس مفریب از مراعات هر کسی بشکیب. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
فرفتن
((فَ رِ تَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فریفتن
تصویری از فرفتن
تصویر فرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
اخذ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
متواضع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرختن
تصویر فرختن
مقابل خریدن، واگذار کردن چیزی به کسی در ازای دریافت پول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن برای مثال به مدارای هیچ کس مفریب / از مراعات هرکسی بشکیب (نظامی۴ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
ستاندن، به چنگ آوردن، دریافت کردن
کنایه از درهم شدن، مبتلا شدن
کنایه از بازخواست، مؤاخذه، برای مثال حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم (حافظ - ۷۵۸)
فرض کردن، پنداشتن، برای مثال گرفتم سرو آزادی، نه از ماء معین زادی؟ / مکن بیگانگی با ما، چو دانستی که از مایی (سعدی۲ - ۶۰۷)
انجام تکلیف کردن مثلاً روزه گرفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فارفتن
تصویر فارفتن
جاروب کردن باز روفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
تواضع کننده، خاضع، خاشع، نرم گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
فریب دادن، گمراه کردن، بازی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
حبس کردن، ستاندن، تسخیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرفین
تصویر فرفین
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن،، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفهن
تصویر فرفهن
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن،، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرفته
تصویر فرفته
((فَ رِ تِ))
فریفته و فریب خورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
((فُ تَ))
متواضع، افتاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
((فِ یا فَ تَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فرفتن، فریبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
((گِ رِ تَ))
دریافت کردن، به دست آوردن، شروع کردن، اثر کردن، مؤاخذه کردن، مورد عتاب قرار دادن، انتخاب کردن، فرض کردن، پوشانیدن، به تصرف درآوردن، تسخیر کردن، پر کردن، فراگرفتن، کرایه کر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
Allure, Dazzle, Seduce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فروتن
تصویر فروتن
Indulgent, Meek
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرفتن
تصویر گرفتن
Capture, Catch, Get, Grab, Scoop, Trap
دیکشنری فارسی به انگلیسی
atrair, deslumbrar, seduzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
capturar, pegar, obter, agarrar, colher
دیکشنری فارسی به پرتغالی
снисходительный , кроткий
دیکشنری فارسی به روسی
привлекать , ослеплять , соблазнять
دیکشنری فارسی به روسی
nachsichtig, sanftmütig
دیکشنری فارسی به آلمانی
anziehen, blenden, verführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
fangen, bekommen, greifen, schaufeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
pobłażliwy, pokorny
دیکشنری فارسی به لهستانی
przyciągać, oślepiać, kusić
دیکشنری فارسی به لهستانی
złapać, łapać, otrzymać, chwytać, nabierać
دیکشنری فارسی به لهستانی
захватывать , ловить , получать , схватить , черпать
دیکشنری فارسی به روسی
поблажливий , покірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی