جدول جو
جدول جو

معنی فریفتن

فریفتن((فِ یا فَ تَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فرفتن، فریبیدن
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فریفتن

فریفتن

فریفتن
حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، تُنبُل ساختَن، گول زَدَن، دَستان آوَردَن، نارُو زَدَن، سالوسی کَردَن، مَکر کَردَن، تَرفَند کَردَن، تَبَندیدَن، اَورَندیدَن، پُشتِ هَم اَندازی کَردَن، گُربِه شانِه کَردَن، خُدعِه کَردَن، غَدر کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، شَید آوَردَن، حُقِّه زَدَن، چَپ رَفتَن، کَید آوَردَن، غَدر داشتَن، غَدر اَندیشیدَن، نِیرَنگ ساختَن برای مِثال به مدارای هیچ کس مفریب / از مراعات هرکسی بشکیب (نظامی۴ - ۶۸۰)
فریفتن
فرهنگ فارسی عمید