جدول جو
جدول جو

معنی فرشده - جستجوی لغت در جدول جو

فرشده(دُ)
از همدیگر دور نهادن پای را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرشته
تصویر فرشته
(دخترانه)
فرشته، پری، فرستاده الهی، ملک، فرستاده آسمانی، موجودی آسمانی، عاقل و برتر از انسان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فریده
تصویر فریده
(دخترانه)
پرارزش، مؤنث فرید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
موجودی آسمانی و غیر قابل رؤیت که مامور اجرای اوامر الهی است و مرتکب گناه نمی شود، ملک
کنایه از فرد دارای سیرت نیک و پسندیده
کنایه از زن زیبا و مهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریده
تصویر فریده
مؤنث واژۀ فرید، یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصده
تصویر فرصده
سرخابی کردن، توت خورانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
مخلوقی روحانی و آسمانی که نیکو سیرت میباشد و دیده نمیشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروده
تصویر فروده
بریان کرده برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریده
تصویر فریده
خود رای و مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرشده
تصویر مرشده
مونث مرشد جمع مرشدات. مونث مرشد جمع مرشدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرشاه
تصویر فرشاه
پارسی تازی گشته فرچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشده
تصویر برشده
((~. شُ دِ))
بالا رفته، بلند شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
((فِ رِ تِ))
ملک، از موجودات روحانی و ملکوتی که به ستایش خداوند مشغولند و با چشم دیده نمی شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فروده
تصویر فروده
((فُ دِ یا دَ))
بریان کرده، برشته گردیده، چوبی که در پس در خانه اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریده
تصویر فریده
((فَ دِ))
مؤنث فرید، از نام های زنان، در فارسی به معنی، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرشته
تصویر فرشته
ملک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
متراکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
Crammed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
Compact, Crushed, Squashed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
compact, écrasé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
bourré
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
компактный , раздавленный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
voll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
kompakt, zerdrückt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
kompaktowy, zmiażdżony, zgnieciony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
переповнений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
compacto, esmagado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
компактний , роздавлений , здавлений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
塞满的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
abarrotado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
pieno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
atiborrado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فشرده
تصویر فشرده
compacto, aplastado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
переполненный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پرشده
تصویر پرشده
zapchany
دیکشنری فارسی به لهستانی