معنی فریده - فرهنگ فارسی عمید
معنی فریده
- فریده
- مؤنث واژۀ فرید، یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
تصویر فریده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با فریده
فریده
- فریده
- مؤنث فرید، از نام های زنان، در فارسی به معنی، مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی معین
بریده
- بریده
- اسم بریدن، قطع کرده، جدا شده، شکافته شده، زخم شده، مجروح، ختنه شده، مختون، جمع بریدگان
فرهنگ لغت هوشیار