معرب پرزه. شیاف. حمول. (یادداشت به خط مؤلف). معرب پرچه. (آنندراج). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس). ج، فرازج، فرزجات. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به پرزه شود
معرب پَرْزه. شیاف. حمول. (یادداشت به خط مؤلف). معرب پرچه. (آنندراج). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس). ج، فرازج، فرزجات. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به پرزه شود
لقب همام بن غالب بن صعصعه، شاعر مشهور. اصل این لغت و فارسی آن برازده است و گفته اند این کلمه عربی و برساخته از فرز و دق است، زیرا آن آردی است که قطعه ای از آن مفروز شده است. به هرحال همام بن غالب بن صعصعه بن ناحیه بن عقال بن محمد بن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی، مکنی به ابوفراس و مشهور به فرزدق، مادر او لیلی بنت حابس است و پدر او را مناقبی مشهور و اوصافی پسندیده و مذکور است. از جمله داستان هم چشمی او با لحیم بن وثیل ریاحی است که در سال مجاعه بر سر کشتن ناقه اتفاق افتاد. او صد شتر کشت و لحیم نتوانست با او برابری کند. و بنوریاح بر لحیم خرده گرفتند که با این کار عاری بر ایشان بسته است. فرزدق گور پدر خود را بسیار بزرگ میداشت چندانکه هر کس بدان پناه میبرد وی به یاری او برمیخاست. فرزدق را در زبان عرب تأثیری بسزاست. معروف است که اگر شعر فرزدق نبود، ثلث لغت عرب از دست میرفت و نیمی از روایات و اخبار نابود می شد. او را به زهیر بن ابی سلمی تشبیه کنند و این دو از شعرای طبقۀ اول زبان عرب اند، زهیر در جاهلیت و فرزدق در دورۀ اسلام. او را با جریر و اخطل داستانهاست و شرح مباحثات و مهاجات آنها مشهورتر از آن است که گفته شود. او را در میان قومش شرفی بود و خاطرش را عزیز میداشتند. جد و پدرش از نیکان اشراف بودند. در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق در نزد خلفا و امرا جز به حالت نشسته شعر نمیخواند. بعضی اشعارش در ’دیوان’ او و نیز در کتب ادب به عنوان ’مناقضات فرزدق با جریر’ گرد آمده است. وفات او در سال 110 ه. ق. / 728 میلادی در بصره اتفاق افتاد و تاریخ تولدش معلوم نیست. (از اعلام زرکلی ج 3 صص 1127-1128) : بلبل هم طبع فرزدق شده ست سوسن چون دیبه ازرق شده ست. منوچهری. گرچه خصمت فرزدق است به هجو تو به پاداش او جریر مباش. سنایی. بی او سخن نرانم کی پرورد سخن حسان پس از رسول و فرزدق پس از هشام ؟ خاقانی. رجوع به البیان و التبیین جاحظ و وفیات الاعیان شود
لقب همام بن غالب بن صعصعه، شاعر مشهور. اصل این لغت و فارسی آن بَرازدَه است و گفته اند این کلمه عربی و برساخته از فرز و دق است، زیرا آن آردی است که قطعه ای از آن مفروز شده است. به هرحال همام بن غالب بن صعصعه بن ناحیه بن عقال بن محمد بن سفیان بن مجاشعبن دارم تمیمی، مکنی به ابوفراس و مشهور به فرزدق، مادر او لیلی بنت حابس است و پدر او را مناقبی مشهور و اوصافی پسندیده و مذکور است. از جمله داستان هم چشمی او با لحیم بن وثیل ریاحی است که در سال مجاعه بر سر کشتن ناقه اتفاق افتاد. او صد شتر کشت و لحیم نتوانست با او برابری کند. و بنوریاح بر لحیم خرده گرفتند که با این کار عاری بر ایشان بسته است. فرزدق گور پدر خود را بسیار بزرگ میداشت چندانکه هر کس بدان پناه میبرد وی به یاری او برمیخاست. فرزدق را در زبان عرب تأثیری بسزاست. معروف است که اگر شعر فرزدق نبود، ثلث لغت عرب از دست میرفت و نیمی از روایات و اخبار نابود می شد. او را به زهیر بن ابی سلمی تشبیه کنند و این دو از شعرای طبقۀ اول زبان عرب اند، زهیر در جاهلیت و فرزدق در دورۀ اسلام. او را با جریر و اخطل داستانهاست و شرح مباحثات و مهاجات آنها مشهورتر از آن است که گفته شود. او را در میان قومش شرفی بود و خاطرش را عزیز میداشتند. جد و پدرش از نیکان اشراف بودند. در شرح نهج البلاغه آمده است که فرزدق در نزد خلفا و امرا جز به حالت نشسته شعر نمیخواند. بعضی اشعارش در ’دیوان’ او و نیز در کتب ادب به عنوان ’مناقضات فرزدق با جریر’ گرد آمده است. وفات او در سال 110 هَ. ق. / 728 میلادی در بصره اتفاق افتاد و تاریخ تولدش معلوم نیست. (از اعلام زرکلی ج 3 صص 1127-1128) : بلبل هم طبع فرزدق شده ست سوسن چون دیبه ازرق شده ست. منوچهری. گرچه خصمت فرزدق است به هجو تو به پاداش او جریر مباش. سنایی. بی او سخن نرانم کی پرورد سخن حسان پس از رسول و فرزدق پس از هشام ؟ خاقانی. رجوع به البیان و التبیین جاحظ و وفیات الاعیان شود
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قبالۀ خانه و باغ باشد. (برهان). قباله و چک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). قباله. (صحاح الفرس) (اوبهی) (شرفنامۀ منیری). حالا تزده گویند بحذف رای مهمله. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از اوبهی). درین ایام او را ترده گویند بحذف زای هوز. (آنندراج) : قاضی گردون چو دیده عدل و ملک و رای او مملکت راتا ابد بسته بنامش ترزده. شمس فخری. و رجوع به ترده و تزده شود
قبالۀ خانه و باغ باشد. (برهان). قباله و چک. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری). قباله. (صحاح الفرس) (اوبهی) (شرفنامۀ منیری). حالا تزده گویند بحذف رای مهمله. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (از اوبهی). درین ایام او را ترده گویند بحذف زای هوز. (آنندراج) : قاضی گردون چو دیده عدل و ملک و رای او مملکت راتا ابد بسته بنامش ترزده. شمس فخری. و رجوع به ترده و تزده شود