جدول جو
جدول جو

معنی فرزجه

فرزجه((فَ زَ جَ یا جِ))
آن چه زنان به خود برگیرند، شیاف، شافه، پرزه، پرزگ
تصویری از فرزجه
تصویر فرزجه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرزجه

فرزجه

فرزجه
شیاف، هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شاف، شافه
فرزجه
فرهنگ فارسی عمید

فرزجه

فرزجه
پارسی تازی گشته پرچه پرزگ پرزه (شیاف) آنچه زنان بخود بر گیرند شیاف شافه پرزه
فرهنگ لغت هوشیار

فرزجه

فرزجه
معرب پَرْزه. شیاف. حمول. (یادداشت به خط مؤلف). معرب پرچه. (آنندراج). چیزی که زنان برای مداوا به خود برگیرند. (تاج العروس). ج، فرازج، فرزجات. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به پرزه شود
لغت نامه دهخدا

فرخجه

فرخجه
زشت. نازیبا. ناپاک. چرکین. (آنندراج). فرخج. فرخچ. رجوع به فرخج شود
لغت نامه دهخدا

فرزنه

فرزنه
دهی است از دهستان مشهدریزۀ میان ولایت باخرز از بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در 25هزارگزی جنوب باختری طیبات و ده هزارگزی باختر مرز ایران و افغانستان. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 500 تن سکنه. از قنات مشروب میشود و محصول عمده اش غلات و زیره است. اهالی به کشاورزی و مالداری و قالیچه بافی گذران می کنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا