جدول جو
جدول جو

معنی فردا - جستجوی لغت در جدول جو

فردا
روز بعد از امروز، کنایه از روز قیامت، برای مثال هم امروز از پشت بارت بیفگن / میفگن به فردا مر این داوری را (ناصرخسرو - ۱۴۲)، کنایه از زمان آینده، آینده
فردای قیامت: کنایه از روز قیامت، روز رستاخیز
تصویری از فردا
تصویر فردا
فرهنگ فارسی عمید
فردا
(بَ دَ /دِ شُ دَ)
پردا. در زبان پهلوی فرتاک. (از حاشیۀ برهان چ معین). روز آینده. غد. (آنندراج). روز بعد از امروز و دیگر روز و روز دیگر. (یادداشت به خط مؤلف) :
گفت فردا نشتر آرم پیش تو
خود بیاهنجم ستیم از ریش تو.
رودکی.
یکی حال از گذشته دی، دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.
دقیقی.
به نستور گفتا که فردا پگاه
سوی کشور نامور کش سپاه.
فردوسی.
بدو گفت بهرام، فردا پگاه
بیایم ببینم من آن جشنگاه.
فردوسی.
چو فردا بیایی بدین دشت جنگ
به پس باز بندم تو را هر دو چنگ.
فردوسی.
امیر گفت فردا باید از کارها فارغ شده باشد تا پس فردا خلعت بپوشد. (تاریخ بیهقی). تا فردا این شغل کرده آید تمام. (تاریخ بیهقی). اعتماد من بر شماست. فردا به دیوان باید آمد و به شغل کتابت مشغول شد. (تاریخ بیهقی).
بیندیش شب کار فردا نخست
بدان رای رو پس که کردی درست.
اسدی.
چند غره شوی به فرداها
چند با خویشتنت پیکار است.
ناصرخسرو.
امروز جهان بستد و ما را غم آن نیست
ما را غم آن است که فردا چه ستاند؟
خاقانی.
با خویشتن ببر دل ماکز سگان اوست
امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان.
خاقانی.
کجا یک وعده ای دادی که در پی
هزار امروز را فردا نکردی.
خاقانی.
- امروز و فردا کردن، در تداول امروز، سر گرداندن و معطل کردن.
- بی فردا، روزی که در پی آن فردایی نیست. کنایه از روز قیامت:
دل تو جفت طرب باد وز تعب شد فرد
تو در نشاط و طرب تا به روز بی فردا.
سوزنی.
- فردا پس فردا کردن، امروز و فردا کردن. سر گرداندن. سر دواندن. معطل کردن.
- فرداروز، روز دیگر. روز بعد. مقابل فرداشب: فرمود آن صندوق دیگر که همتای این صندوق است فرداروز به وی دهند. (جهانگشای جوینی).
- فرداشب، شب آینده. شب پس از امشب. (ناظم الاطباء). شب دیگر. (یادداشت به خط مؤلف). مقابل فرداروز.
- فردا گفتن، عقب انداختن. امروز و فردا کردن. به آینده محول داشتن:
ببخش و بیارای و فردا مگوی
چه دانی که فردا چه آردبه روی.
فردوسی.
، کنایت از آینده باشد. توسعاً پس از این باشد. (یادداشت به خط مؤلف) :
می تند گرد سرای و در تو غنده کنون
باز فرداش ببین بر تن تو تارتنان.
کسائی.
چندین هزار امید بنی آدم
طوقی شده به گردن فردا بر.
ترکی کشی.
تو همی گوی شعر تا فردا
بخشدت خواجه جامۀ فافا.
بلجوهر.
ببخش و بیارای و فردا مگوی
چه دانی که فردا چه آرد به روی.
فردوسی.
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
و گر امروز شکیبا شد فردا نشود.
منوچهری.
لیکن وفا نیاید از او فردا
امروز دید باید فردا را.
ناصرخسرو.
دنیا به جملگی همه امروز است
فردا شمرد باید عقبی را.
ناصرخسرو.
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسوایی فردای من.
نظامی.
بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل.
سعدی.
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا نیاید جوانی ز پیر.
سعدی.
چو خواهی که فردا کنی مهتری
مکن دشمن خویش را کهتری.
سعدی.
، قیامت. روز رستاخیز. آن سرای. عقبی. جهان دیگر. (یادداشت به خط مؤلف) :
چو فردا نومه خونون نومه خونند
مو در کف نومه سر در پیش دیرم.
باباطاهر.
کسی گر خوار گیرد راه دین را
برد فردا پشیمانی و کیفر.
ناصرخسرو.
امروز خوشم بدار و فردا با من
آنچ از کرم تو می سزد آن میکن.
(منسوب به خیام).
گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
وگرنه، تف ّ این آتش تو را هیزم کند فردا.
سنائی.
فردا چو حق خویش بخواهند این و آن
بی برگ ماند از همه چون در خزان چنار.
سوزنی.
چه کند کوس که امروز قیامت نکند
نه ندارد نفس صور که فردا شنوند؟
خاقانی.
پیشتر از خودبنه بیرون فرست
توشۀ فردای خود اکنون فرست.
نظامی.
زبان درکش ای مرد بسیاردان
که فردا قلم نیست بر بی زبان.
سعدی.
به عذرآوری خواهش امروز کن
که فردا نیابی مجال سخن.
سعدی.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد.
حافظ.
فردا شراب کوثرو حور از برای ماست
امروز نیز ساقی مهروی و جام می.
حافظ.
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
وای اگر از پس امروز بود فردایی.
حافظ.
- روز فردا، فردا. قیامت:
دریاب ز بهر روزفردا
امروز مرا که سخت زارم.
فلکی شروانی.
- فردای قیامت، قیامت. رستاخیز: مبادا که فردای قیامت به از تو باشد. (سعدی)
لغت نامه دهخدا
فردا
روز بعد از امروز
تصویری از فردا
تصویر فردا
فرهنگ لغت هوشیار
فردا
((فَ))
روز بعد از امروز، روزی که پس از امروز خواهد آمد، کنایه از آینده
تصویری از فردا
تصویر فردا
فرهنگ فارسی معین
فردا
فردا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اردا
تصویر اردا
(پسرانه)
نام موبدی در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فردان
تصویر فردان
(پسرانه)
یکتا، یگانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرداد
تصویر فرداد
(پسرانه)
داده شکوه وزیبائی، داده شکوه و جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرسا
تصویر فرسا
فرسودن، پسوند متصل به واژه به معنای فرساینده، برای مثال طاقت فرسا، دست فرسود جود تو شده گیر / تروخشک جهان جان فرسای (انوری - ۴۵۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پردا
تصویر پردا
فردا، روز بعد از امروز، روز قیامت، زمان آینده، آینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرادا
تصویر فرادا
مقابل جماعت، در فقه ویژگی نمازی که به تنهایی خوانده شود، به تنهایی (خواندن نماز) مثلاً نمازش را فرادا خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرما
تصویر فرما
فرمودن، پسوند متصل به واژه به معنای فرماینده مثلاً حکم فرما، فرمان فرما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردر
تصویر فردر
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فردان
تصویر فردان
منفرد، یکتا، یگانه
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
یکتا. یگانه. یک. (منتهی الارب). واحد. و شی ٔ فردان، یعنی منفرد و مؤنث آن فردی ̍ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
اصحاب احکام و زائجه، برای مولود از اول تا آخر عمر دوره ها و تقسیماتی قائلند که هر یک ازآن ادوار و تقاسیم را به کوکبی نسبت کنند، مثلاً از لحظۀ تولد تا چهارسالگی را منسوب به قمر کنند و آن مدت را فردار قمر گویند. این تقسیم بر طبق عقیدۀ ایرانیان قدیم است. عمر آدمی بنابر شمارۀ کواکب سبعه هفت فردار دارد. (از یادداشتهای مؤلف). مردم به تدبیر خداوند فردار بود آن سالها که او راست. چون تمام شوند به دیگر تدبیر اندرآید که از پس اوست و هر مولودی که به روز بود ابتدا از آفتاب کنند و هر مولودی که به شب بود ابتدا از قمر کنند و ترتیب خداوندان فردار به فلکهای کواکب است از برسوی و فروسوی. و هر فرداری سالهای او میان هفت ستاره بخشیده است. و نخستین بخشش خداوند آن فردار را بود خالص. و دوم بخشش هم اوراست ولیکن به انبازی آن ستاره که زیر فلک اوست. (التفهیم چ همایی ص 366). پردار. (حاشیۀ همان کتاب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام جد خاندانی است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
پشته ها. (منتهی الارب). الاکام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
موضعی است. (منتهی الارب). در معجم البلدان و تاج العروس نبود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
افشا و اظهار و آشکاراکردگی. (ناظم الاطباء). در دساتیر و دیگر کتب لغت دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(نَ بُ دَ)
به تنهایی. جداگانه. انفرادی. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فرد شود
لغت نامه دهخدا
(بِ فَ)
فردا و تا فردا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فْرُ / فِ رُ)
نام برادرزادۀ خشایارشاه است که در حدود سالهای 476 یا 475 قبل از میلاد در جنگهای ایران و یونان به دست یونانیها کشته شد. (از تاریخ ایران باستان پیرنیا ج 2 ص 936)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرضا
تصویر فرضا
اگر اگر که
فرهنگ لغت هوشیار
جمع فرد، تنهایان یگانگان تکان فراد مروارید فروش و سازنده رشته مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب به معنی فرساینده آید به معانی ذیل الف - خسته کننده رنج دهنده جانفرسای روانفرسای طاقت فرسای ب - محو کننده نابود کننده، جمع ساینده: فرقد فرسای گردون فرسای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرما
تصویر فرما
مخفف فرماینده، آنکه دیگری را کاری فرماید و فرمان براند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردی
تصویر فردی
انفرادی، تنهائی، یگانه بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرده
تصویر فرده
مونث فرد بی همال یگانه تک تپه پشته تکزی گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردا
تصویر پردا
فردا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دردا
تصویر دردا
افسوس، آه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اردا
تصویر اردا
هک کردن هک ساختن نابود کردن نیست گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فردی
تصویر فردی
یکایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرداد
تصویر فرداد
حکم
فرهنگ واژه فارسی سره
پرتاب، فرفری، مجعد
متضاد: شلال، لخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد