دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 14500گزی باختر ورزقان و 5هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل، سردسیر و دارای 315تن سکنه است. از چشمه و رود خانه اهرچای مشروب میشود. محصولاتش غلات و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. هنر دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 14500گزی باختر ورزقان و 5هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل، سردسیر و دارای 315تن سکنه است. از چشمه و رود خانه اهرچای مشروب میشود. محصولاتش غلات و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. هنر دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یا پدشخور، به معنی پیش خور و عنوان یکی از مناصب درباری در زمان ساسانیان است. فرخشاد عنوان پیشخدمت های سفرۀ شاهی بوده است. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه رشیدیاسمی چ 2 ص 436). رجوع به پدشخوار و پدشخور شود
یا پدشخور، به معنی پیش خور و عنوان یکی از مناصب درباری در زمان ساسانیان است. فرخشاد عنوان پیشخدمت های سفرۀ شاهی بوده است. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه رشیدیاسمی چ 2 ص 436). رجوع به پدشخوار و پدشخور شود
یکی از امرای سیستان در زمان سلجوقیان است. وی دو بار، یکی در سال 490 ه. ق. و دیگر در 501 ه. ق. به حکومت سیستان رسیده است. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 389 و 391)
یکی از امرای سیستان در زمان سلجوقیان است. وی دو بار، یکی در سال 490 هَ. ق. و دیگر در 501 هَ. ق. به حکومت سیستان رسیده است. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 389 و 391)
یادآور کلمه سغدی فرخوک است که از فرخوای به معنی تکه تکه کردن و به قطعات بریدن آمده. معنی اصلی کلمه سغدی فرخواک و پارسی میانۀ اشکنگ، چنین بوده: چیزی بریده یا شکسته به قطعات کوچک و در آش یا آبگوشت گذاشته. (از حاشیۀبرهان چ معین از لغات هنینگ). قلیه و گوشتابه را گویند که بر بالای آن تخم مرغ بریزند و بخورند، چه فر به معنی بالا و خواگ تخم مرغ را گویند. (برهان). فرخاگ. گوشتابه. آبگوشت. (یادداشت به خط مؤلف) : خاک مالیده به کف می گذرد مست و ملنگ خورده یزدادی چغز و زده فرخواگ جعل. مشفقی بخاری (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به فرخاگ شود
یادآور کلمه سغدی فرخوک است که از فرخوای به معنی تکه تکه کردن و به قطعات بریدن آمده. معنی اصلی کلمه سغدی فرخواک و پارسی میانۀ اشکنگ، چنین بوده: چیزی بریده یا شکسته به قطعات کوچک و در آش یا آبگوشت گذاشته. (از حاشیۀبرهان چ معین از لغات هنینگ). قلیه و گوشتابه را گویند که بر بالای آن تخم مرغ بریزند و بخورند، چه فر به معنی بالا و خواگ تخم مرغ را گویند. (برهان). فرخاگ. گوشتابه. آبگوشت. (یادداشت به خط مؤلف) : خاک مالیده به کف می گذرد مست و ملنگ خورده یزدادی چغز و زده فرخواگ جعل. مشفقی بخاری (از یادداشتهای مؤلف). رجوع به فرخاگ شود
پارسی. کسی است که اسکندر مقدونی مطابق روایات مورخان پس از مغلوب کردن مردم شمال ایران، او را به حکومت آنها گماشت. (از ایران باستان ج 2 ص 1647). فرادات پیش از آنکه مطیع اسکندر شود حاکم تپوریها بود. (از ایران باستان ج 2 ص 1644)
پارسی. کسی است که اسکندر مقدونی مطابق روایات مورخان پس از مغلوب کردن مردم شمال ایران، او را به حکومت آنها گماشت. (از ایران باستان ج 2 ص 1647). فرادات پیش از آنکه مطیع اسکندر شود حاکم تپوریها بود. (از ایران باستان ج 2 ص 1644)
رستم. پسر هرمزد ششم و از سرداران یزدگرد سوم بود. (ولف). پسر فرخ هرمزد و برادر فرخ زاد هرمزد است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشیدیاسمی ص 522). این سردار در حملۀ عرب به ایران به دست سپاهیان بادیه نشین عرب کشته شد و پس از قتل او یزدگرد سوم آخرین خسرو ساسانی از پیش سپاه عرب گریخت و راه خراسان گرفت. (از تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی ص 124). وی سه ماه در قادسیه جنگید و سرانجام در رزمی که میان او و سعد وقاص سردار عرب درگرفت، سعد تیغی بر سر او زد و با یکی دو ضربت دیگر او را هلاک کرد. پس از قتل او برادرش فرخ زاد هرمزد با سپاهی گران به مغرب ایران رسید امایاری او ثمری نداشت و سپاه ایران سرانجام شکست خورد. رجوع به شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2979 شود
رستم. پسر هرمزد ششم و از سرداران یزدگرد سوم بود. (ولف). پسر فرخ هرمزد و برادر فرخ زاد هرمزد است. (ایران در زمان ساسانیان ترجمه رشیدیاسمی ص 522). این سردار در حملۀ عرب به ایران به دست سپاهیان بادیه نشین عرب کشته شد و پس از قتل او یزدگرد سوم آخرین خسرو ساسانی از پیش سپاه عرب گریخت و راه خراسان گرفت. (از تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی ص 124). وی سه ماه در قادسیه جنگید و سرانجام در رزمی که میان او و سعد وقاص سردار عرب درگرفت، سعد تیغی بر سر او زد و با یکی دو ضربت دیگر او را هلاک کرد. پس از قتل او برادرش فرخ زاد هرمزد با سپاهی گران به مغرب ایران رسید امایاری او ثمری نداشت و سپاه ایران سرانجام شکست خورد. رجوع به شاهنامۀ فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2979 شود
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه، واقع در500گزی خاور نقده و یک هزارگزی جنوب شوسۀ نقده به مهاباد. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 495 تن سکنه است. از گدارچای مشروب میشود. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، حبوب و برنج است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنها جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه، واقع در500گزی خاور نقده و یک هزارگزی جنوب شوسۀ نقده به مهاباد. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 495 تن سکنه است. از گدارچای مشروب میشود. محصولاتش غلات، چغندر، توتون، حبوب و برنج است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنها جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)